سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را بطلبید و آن را با بردباری و وقار زینت دهید و برای آن کس که به او دانش می آموزید ، فروتنی نمایید . [امام صادق علیه السلام]
مذهبی
پیوندها

کد اوقات شرعی
آرشیو یادداشت‌ها

رمضان ماه دعا 

 

تقویم و مناسبت‌های ماه مبارک رمضان

1 رمضان المبارک : وفات نائب اوّل امام عصر علیه السلام ، عثمان بن سعید .معرفی ولایتعهدی حضرت امام رضا علیه السلام .  غزوه تبوک . جنگ طائف .

2 رمضان المبارک : پذیرش ولایتعهدی مامون عباسی از جانب امام رضا علیه السلام.

3 رمضان المبارک : وفات عالم جلیل القدر شیخ مفید رحمه الله . نزول صحف بر حضرت ابراهیم علیه السلام .

4 رمضان المبارک : وفات آیت الله میرزا هاشم آملی .

6 رمضان المبارک : نزول تورات .

7 رمضان المبارک : وفات حضرت ابوطالب علیه السلام . وفات سلّار دیلمی شاگرد مرحوم شیخ مفید رضوان الله علیهما.

9 رمضان المبارک : تولد حضرت یحیی علیه السلام .

10 رمضان المبارک : وفات حضرت خدیجه ام المومنین علیها السلام .

12 رمضان المبارک : عقد اخوت بستن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در میان اصحاب .

14 رمضان المبارک : شهادت مختار ثقفی .

15 رمضان المبارک : ولادت با سعادت سبط اکبر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام. اعزام مسلم بن عقیل به کوفه از طرف امام حسین علیه السلام .

16 رمضان المبارک : شهادت شهید ثانی علیه الرحمه .

17 رمضان المبارک : معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم . جنگ بدر  . صدور فرمان احداث مسجد مقدّس جمکران از جانب امام زمان عجل الله تعالی فرجه‌الشریف به حسن بن مثله .

18 رمضان المبارک : آغاز ایام و لیالی پر فضیلت قدر .نزول زبور برحضرت داود علیه السلام .

19 رمضان المبارک : ضربت خوردن امیر مؤمنان علی علیه السلام .

20 رمضان المبارک : عروج حضرت عیسی علیه السلام . فتح مکه به دست مسلمانان .

21 رمضان المبارک : شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام . وفات حضرت موسی بن عمران علیهما السلام .  وفات حضرت یوشع علیه السلام .  درگذشت شیخ حر عاملی رحمه الله .

23 رمضان المبارک: نزول قرآن مجید بر حضرت محمد(ص)

24 رمضان المبارک : به هلاکت رسیدن ابولهب دشمن سرسخت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم .

25 رمضان المبارک : ولادت سلیمان نبی علیه السلام .

26 رمضان المبارک : نزول صحف بر حضرت ادریس علیه السلام .

 

 30 رمضان المبارک : جنگ حنین .

 

 جمعه آخر ماه مبارک رمضان ـ اعلام روز قدس از سوی امام خمینی قدس سره الشریف.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط میرعباس حسن زاده 94/3/9:: 8:12 صبح     |     () نظر

        

  ولادت باسعادت حضرت علی (ع)وروزپدر برتمامی پدران مبارکباد

ولادت مادرمان فاطمه زهرا(س)برهمه مادران مبارک وخداوند روح پاک تمامی مادران ازدست رفته راشادفرماید  

 علی ای همای    رحمت تو چه آیتی خدا را                     

   
                         که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را

    

         دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین                                

        به علــی شناختم من به خدا قســم خدا را 

 

علی علیه السلام  و زیبائیها:

زیباترین ولادت: تنها کسی که در داخل خانه خدا بدنیا آمد، اوست.

زیباترین نام: بنا بر روایات متعدد، نام علی مشتق از نام خداست.

زیباترین معلم: علی تربیت شده دست پیامبر (ص) بود.

زیباترین سخنان: به تعبیر بسیاری از بزرگان، نهج البلاغه برادر قرآن کریم است.

 

تولد در خانه خدا

مکه در یکی از ماههای حرام، ماه رجب، پذیرای مقدم زیارت کنندگان خانه خدا بود. زائران با آداب و مناسک خود به گرد خانه خدا طواف می کردند، گاه پروردگارشان را می خواندند و گاه بت ها را. و آن روز نیز که روز جمعه سیزدهم ماه رجب بود در اطراف خانه کعبه ازدحام عجیبی برپا بود. در این جمع تنها یک زن بود که به جای عبادت بت، خدا را عبادت می کرد، شرک و کفر بر روحش سایه نینداخته بود. او دین حنیف داشت، همان دین جدش ابراهیم خلیل الرحمن، و او نیز در اطراف خانه خدا طواف می کرد، و از خدا می خواست تا وضع حملش را آسان کند.

او فاطمه دختر اسد بن هاشم بود و فرزندی را به بار داشت. و تقدیر چنین بود که این فرزند تولدی مبارک و استثنایی داشته باشد... تولد در خانه خدا...

فاطمه با خدا راز و نیاز می کرد. ناگهان در خود احساس دردی شدید کرد، دردی که فاطمه آن را به خوبی می شناخت، آخر این پنجمین حمل او بود، او قبلاً چهار بار دیگر این درد را در خود احساس کرده بود. فاطمه مضطرب و پریشان شد، او در میان جمعیت غوطه می خورد و طواف می کرد، پس از این احساس از طواف باز ایستاد ولی موج جمعیت او را به این سو و آن سو می کشاند. و درد هر لحظه شدیدتر و شدیدتر می شد.

چه می دانست که خدا چه سرنوشت افتخار آمیزی برای او و نوزادش رقم زده است.

فاطمه به دنبال پناهگاهی می گشت، مأمنی که او را از چشم مردم پنهان کند، و سرانجام آغوش گشوده کعبه را در برابر خود دید. فاطمه قدم به درون خانه کعبه گذارد. و این تقدیر الهی بود که مرد خدا در خانه خدا قدم به صحنه حیات پر افتخار خود بگذارد.

نامش را علی نهادند؛ و با علی، موجودی دیگر نیز موجودیت گرفت، موجودی عزیز، گرانبها و بس کمیاب. همان چیزی که باید راز سعادت جامعه ها را در آن جست، و در آن هنگام جوامع سخت از آن نهی شده بودند، جهان، "عدل" را نه می فهمید و نه می شناخت. میلاد علی با تولدی دیگر همراه بود؛ تولد عدل...

 

نسب علی (ع)

نسبت که به معنای اصل و نژاد است. از عوامل مؤثر در ساختار وجودی انسان و تشکیل دهنده شخصیت اوست. طبق گفته قرآن و روایات و ائمه معصومین و نیز علم روانشناسی، فرد بسیاری از صفات و روحیات خود را از طریق وراثت به ارث می برد. حضرت علی (ع) به داشتن این ویژگی ممتاز بوده که اجداد طاهرش همگی از نظر فضلیت و بزرگواری معروف و مشهور بودند. پدر و مادر حضرت علی (ع) هر دو از خاندان هاشم بودند و این خانواده، در فضایل اخلاقی و صفات والای انسانی، در میان عرب و قریش، زبان زد همگان بود و شجاعت و تیزهوشی و زیرکی، از امتیازات آنها به شمار می رفت و همه این فضایل، در حد اعلای خود به علی بن ابیطالب به ارث رسید.

پدر علی (ع)

یکی از شخصیتهای نقش آفرین صدر اسلام، حضرت ابوطالب پدر حضرت علی (ع) و عموی بزرگوار پیامبر خدا (ص) است. او یکی از ده فرزند عبدالمطلب و خود از بزرگان مکه و رئیس قبیله بنی هاشم، و سراسر وجودش، سرشار از بخشش، مهربانی و فداکاری در راه آیین توحیدی بود. ابوطالب بعد از وفات عبدالمطلب، سرپرستی پیامبر اکرم (ع) را به عهده گرفت و بعد از اینکه پیامبر به مقام رسالت رسید، در راه هدف مقدس ایشان که همان گسترش آیین یکتا پرستی بود، با تمام وجود جانبازی و فداکاری کرد تا آنجا که گفت: «تا جان دارم، از محمد دفاع می کنم.» او سرانجام در سال دهم بعثت در سال 64 سالگی دیده از جهان فروبست. حضرت علی (ع) مراحل آغازین کودکی را در دامان تربیت چنین پدری بزرگوار رشد یافت.

مادر علی (ع)

مادر گرامی حضرت علی (ع) فاطمه دختر اسد از فرزندان هاشم است. وی از نخستین زنانی بود که به پیامبر ایمان آورد و در دوران کودکی پیامبر، مدتی سرپرستی او را به عهده داشت. از این رو، پیامبر اکرم ضمن تکریم وی، با تعبیر مادر از او یاد می کرد و حتی هنگام رحلت فاطمه بنت اسد، پیامبر اکرم بسیار متأثر شده و پیراهن خود را بر او پوشانده و بر او نماز خواند و فرمود: «خداوند است که زنده می کند و می میراند. ای خدا، به حق من و همه انبیای پیش از من، مادرم فاطه بنت اسد را ببخشای و دلیل و برهانش را بر او تلقین کن و جایگاهش را وسعت بده، همانا که تو را ارحم الراحمین هستی».

 کنیه علی (ع)

در فرهنگ عرب، کنیه اسمی غیر از نام اصلی شخص است، که برای مردان با کلمه اَب و اِبن، و برای زنان با اُم و بنت می آید و غالباً برای تعظیم و تکریم شخص به کار می رود. حضرت علی (ع) هم کنیه­های مختلفی داشت: از جمله:

ابو ترابکه کنایه از هم نشینی آن حضرت با خاک و سجده های طولانی ایشان داشت. در سال دوم هجری، علی (ع) روزی زمین خوابیده و مقداری گرد و غبار بر لباسش نشسته بود. در این هنگام پیامبر اسلام بر بالین ایشان آمد و با خطاب «یا ابوتراب» آن حضرت را بیدار کرد. از آن زمان آن حضرت به این کنیه مشهور شدند. ابوریحانتین:این کنیه را هم پیامبر برای ایشان قرار داد و به معنای پدر دو ریحانه بهشت، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است.

القاب علی (ع)

در فرهنگ اعراب، لقب اسمی غیر از اسم اصل شخص و نامی است که کسی به آن شهرت می یابد. لقب بر مدح یا ذَمّ شخص اشاره دارد. القاب حضرت علی (ع) فراوان است و همگی دلالت بر مدح حضرت علی (ع) می کنند؛ از جمله:

یعسوب الدین و یعسوب المؤمنین: ابن ابی الحدید که از بزرگان اهل سنت است، در این باره می گوید: این دو لقب را پیامبر اکرم (ص) در دو نوبت به علی بخشید. یک بار به او لقب یعسوب الدین را داد؛ یعنی مالک و رئیس و حاکم دین، و در نوبت دیگر فرمود: یعسوبُ المؤمنین؛ یعنی آقا و رئیس مؤمنان.

مرتضی لقب دیگر حضرت علی (ع) به این معناست که رفتار و کردار آن حضرت، مورد پسند خدا و رسول خداست. از دیگر لقب های آن حضرت، می توان به اسدالله (شیرخدا)، حیدر (شیر بیشه ایمان) و  کاشِفُ الکَرب (برطرف کننده غم) اشاره کرد.

نهج البلاغه علی (ع)

یکی از گنجینه های جاوید و درخشان علم علوی که از روح بلند پیشوای پرهیزکاران حضرت امیر مؤمنان (ع) سرچشمه گرفته است، کتاب گرانسنگ "نهج البلاغــه" است. نهج البلاغــه برگزیده ای از خطبه ها نامه ها و سخنان کوتاه و حکمت آمیز علـی (ع) و قطره ای از اقیانوس بیکران معارف الهــی است. مجموعه ای نفیس از سخنان زیبای امیر کلام حضرت علی (ع) که گذشت روزگار نمی تواند غبار کهنگی بر آن بنشاند. ستاره ای درخشان در آسمان علم و معرفت و هنر و ادب که تا همیشه بر تارک علوم اسلامی خواهد درخشید. تأمل و تعمق در محتوای نهج البلاغــه می تواند ما را با گوشه هایی از مکتب مولای دنیا و دنیا پرستی حماسه حکومت عدالت دعا و مناجات مؤمنان در بخشهای الهیات، شجاعت، تهذیب اخلاق، سلوک و عبادت و... آشنا سازد. توجه به این کتاب شریف یکی از نیازهای نسل امروز جامعه اسلامی است.

 

و علی (ع) می آید ...

ساقه های نیلوفری از پایه های عرش بالا رفته و سریر ولایت را به عطر وجودی خود آراسته اند، تا او بیاید و بر تکیه گاه پوشیده از رازقی آن تکیه زند. درون کعبه چه غوغایی است امروز! ملائک، بال در بال گستره آسمان ها را پوشانیده اند و جبرائیل و میکائیل و اسرافیل حلقه خانه کعبه شدند تا پر به نور وجود او بسایند! طنین نام او هلهله شادی ملائک است. جام های افلاکی عاشقان به سوی او می آیند و گیسوان سیاه شب به یمن وجود او گل خنده های نقره ای را در میان آبشار آسمانی اش تقسیم می کند؛ چرا که امشب علی (ع) می آید!...

و جمعه چه شکوهی دارد و این جمعه شکوهی دیگر!... 13 رجب سال سی ام از عام الفیل! آسمانیان طبق طبق نور می آوردند، آن گاه که دیوار کعبه شکافته شد و فاطمه بنت اسد قدم به درون کعبه نهاد که علی اعلی خانه خویش را از برای قدوم مبارک او آماده کرده بود ... و او آمد که نام خود را از خدا گرفته بود و آمده بود تا بت های خانه را در هم بشکند و بر پشت بام آن ندای یگانگی و توحید ذات مقدس خدای تعالی را سر دهد و او را تقدیس کند و فریاد حق طلبی اش را از میان کفرها و نفاق به گوش جان های عاشقان برساند و پرواز شور آفرین کبوتران عشق را جانی تازه بخشد.

 معشوق خدا

آسمانیان همه از شراب عشق علی (ع) نوشیده اند و لب از جام وصال او تر کرده اند و اینکه زمنیان را فرصتی است تا در چشمه جوشان معرفت او تن بشویند و به نور وجودی او رخ برگشایند؛ او که معشوق خداوند است و محمد (ع)، در خانه خدا، خانه عشق و شوریدگی پا به عرصه خاکی نهاد. او علی است و خدایش اعلی. او که مهتاب سپیدی رویش را از او دارد و کوچه ها همه بی قرار اویند و پنجره ها در انتظار قدوم مبارکش. او که چشمانش همه حدیث و اعجاز است و نگاه هستی بخشش پیاله جان ها را از شور زندگی، عشق و شیدایی لبریز می کند؛ او معشوق خداست.

 طبیب دردمندان

یاس ها و نرگس ها در بی کران های گذرگاه هستی، عرشیان و زمینیان را در هاله ای از عطر و رویا می برند؛ چرا که عطر وجودشان را از وجود علی (ع) به ودیعت گرفته اند! آب های همه دریاها از انعکاس نام او می درخشند و می خندند و نسیم های بهاری، در وزش لابه لای شاخ و برگ های بیدهای مجنون نام او را زمزمه می کنند و نغمه خوش طنین نام اوست که این گونه بلبلان عاشق را به ترنم در آورده است و بهشت برای خاطر او تمام زنبق هایشان را نثار زمینیان کرده است! او علی است؛ طبیبی که هر کجا که لازم باشد بر زخم ها مرهم می نهد و دل های نابینا و گوش های ناشنوا و زبان های بی کلام را درمان می کند. او علی (ع) است که غفلت و نادانی و حیرت و سرگردانی را معالجه و روشنی های حکمت و عرفان را تقدیم دل ها و جان های تشنه عاشقان الهی می کند.

 مردی از تبار نور

مردی می آید از تبار نور، از تبار عاشقان و شوریدگان. مردی که محمد (ص) از گل خنده های نگاه او نشاط می یابد و ابوطالب در نیمه شب های بیداری دل، با او راز دل می گوید و فاطمه بنت اسد باغ چشمانش را به روی او می گشاید تا گل شادمانی را آبشار لبخند او شکوفا کند. مردی که طلوع مهرانگیز نگاهش دیگر بار حلاوت وصال و عشق را در چشمه لایزال به جان پاکان می نوشاند و پیاله حیات عاشقان از نگاهش لبریز می شد. علی، فصیح ترین شعر حیات و زیباترین آواز آفرینش بود.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط میرعباس حسن زاده 94/1/15:: 4:26 عصر     |     () نظر

باسمه تعالی

 

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 

 

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است  .   این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.  

ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)  به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد  .   تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت  .  

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

 

 

 

 

بیماری فاطمه (علیها السلام)و عیادت از او

 

 سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد  .   گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود .

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام)در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."                                                                      وصیت

 در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام)را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط میرعباس حسن زاده 93/11/27:: 3:47 عصر     |     () نظر

 

 

  

     عمری صبور، درد کشیدی، چه بی صدا

               یک روز صبح پریدی، و چه بی صدا

 

 راحت بخواب! گل نیلوفری، بخواب

                 ما مانده ایم و غربت بی مادری، بخواب

 

 

آنام

شهید میر اسماعیل حسن زاده

قوْیدون منی بوائوده مله‌ر، آغلارام نه‌نه

گئتدین مزاره دیلده شرر، آغلارام نه‌نه

 

 

نیسگیلله‌رین دوشه‌ر یادوما قلبیم اوْدلانار

اللر اوره‌کده شام و سحر آغلارام نه‌نه

 

یاد ائیله‌ره‌م سنیله کئچه‌ن گونله‌ری مودام

هاردان اوْ گونله‌ریم قایودار آغلارم نه‌نه

 

 سسله‌ردیم هر زاماندا نه‌نه، سس گله‌ردی جان

خوْش گونلریم کی یاده دوشه‌ر آغلارام نه‌نه

 

دردین دییه‌ر آناسونا قوز دوشسه موشگوله

نئیله‌ر آناسو اوْلماسا گر آغلارام نه‌نه

 

قارداش آتا باجو هاموسو، کیمسه‌دیر ولی

واردور آنادا آیرو ثمر آغلارام نه‌نه

 

ائوده آتا، آنا یئری وئرمه‌ز، یقیندی بو

هر گولده وار بیر عطر-ی-دئگه‌ر، آغلارام نه‌نه

 

گ?ن دؤنسه آی دوْلانسا گله‌ر بایرام آخشامو

بایراملوق الده گؤرسه‌م اگر، آغلارام نه‌نه

 

قارداش دا گئتمه‌‌سه باجو دیدارینه اگر

دیلده‌ن مگر آناسودؤزه‌ر، آغلارام نه‌نه

 

هر کس گؤروب آنا داغونو یاخشو درک ائده‌ر

قلبیم نده‌ن غموندا اسه‌ر آغلارام نه‌نه

 

قلبیم دوْلان زاماندا هئی سسله‌ره‌م سنی

گلمه‌ز منه جاواب ی دیگه‌ر، آغلارام نه‌نه

 

آمما بو آغلاماق غم-ی-دیگر سالور یادا

دیل یاندورار اوْ غملی خبر، آغلارام نه‌نه

 

آغلار اوْ غمده زینب-وْ-کلثوم، حوسئن حسن

آغلار اوْ غمده چوْخ نه‌نه‌لر، آغلارام نه‌نه

 

زینب دییه‌ردی ائی آتامون یاوری آنا

ائتدین نده‌ن بو نوعی سفر، آغلارام نه‌نه

 

هانسو آنا سنین کیمی گؤز یاشلوباغروقان

گؤزده‌ن آتار بالانو مگر، آغلارام نه‌نه

 

زینب هارا آنا بو قده‌ر درد-وْ-غم هارا؟

هانسو اوره‌ک بو درده دؤزه‌ر، آغلارام نه‌نه

 

آخشام اوْلان زامان چوراغو ائولرین یانار

قلبیم دوباره غصّه‌له‌نه‌ر، آغلارام نه‌نه

تقدیم به روح پاک مادر مهربانم که به تاریخ 26/11/91دعوت حق را لبیک گفته ودرسن79سالگی به دیارباقی رفتند

 

مادر

 

 

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط میرعباس حسن زاده 93/10/20:: 2:0 عصر     |     () نظر

ولادت حضرت امام جعفرصادق (ع)

 

امام جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب(ع)که کنیه ایشان ابو عبد اللّه است، امام ششم از ائمه اثنى عشر و معصوم هشتم در نظر شیعه امامیه است .

 

درباره تاریخ ولادت و وفات و عمر حضرت صادق(ع)شاید اصح و اتقن روایات گفته شیخ مفید در ارشاد باشد: تولد آن حضرت در مدینه در سال 83 و وفات ایشان در شوال سال 148 هجرى و مدفن ایشان در بقیع در کنار پدر و جد بزرگوار و عم بزرگش امام حسن(ع)مىباشد.مادر آن حضرت ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر بود.روایات و نصوصى که دلالت بر امامت آن حضرت دارد بسیار است

 

لقب آن حضرت صادق بود زیرا هرگز جز سخن درست نفرمود.رسول الله(ص)درباره او خبر داد که«کلمه حق و پیک صدق است».منصور عباسى همیشه او را با این لقب مىنامید.او را فاضل و طاهر و صابر نیز مىخواندند ولى اشهر القاب او که تاریخ ثبت کرده است همان صادق است.

 

امام صادق(ع)حدود 12 سال در کنار جدش امام زین العابدین(ع)و 19 سال بعد از رحلت آن حضرت با پدرش امام محمد باقر(ع)به سر برد و بعد از پدر بزرگوارش مدت 34 سال امامت مسلمانان را عهدهدار بود.آن حضرت ده فرزند داشت به ترتیب ذیل: 1-اسماعیل، 2-عبد الله، 3-ام فروه که مادر ایشان فاطمه دختر حسین بن على بن حسین علیهماالسلام بود، 4-امام موسى کاظم(ع)، 5-اسحاق، 6-محمد، 7-عباس، 8-على، 9-اسماء، 10-فاطمه، که از مادران مختلف بودند.

 

اسماعیل بزرگترین اولاد حضرت صادق(ع)بود و حضرت او را بسیار دوست مىداشت تا آنجا که بعضى گمان مىبردند او پس از پدرش امام شیعیان خواهد بود.اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت و مردم جنازه او را از عریض(موضعى در مدینه)تا بقیع حمل کردند.پس از وفات حضرت صادق(ع)جمعى همچنان اسماعیل را امام دانستند و فرقه اسماعیلیه از همین جا منشعب شد.

 

فقه شیعه امامیه که به فقه جعفرى مشهور است منسوب به حضرت صادق(ع) است زیرا قسمت عمده احکام فقه اسلامى بر طبق مذهب شیعه امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت نقل شده است از هیچیک از اهل بیت علیهمالسلام نقل نگردیده است.اصحاب حدیث اسامى راویان ثقه را که از او روایت کردهاند به 4000 شخص بالغ دانستهاند.


 

در نیمه اول قرن دوم هجرى فقهاى طراز اولى مانند ابو حنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعى و محدثان بزرگى مانند سفیان ثورى و شعبة بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند.در این دوره است که فقه اسلامى به معنى امروزى آن تولد یافته و رو به رشد نهاده است و نیز این دوره عصر شکوفایى حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامى مهم در بصره و کوفه بوده است.

 

حضرت صادق(ع)در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعین و محدثان و راویان و فقهاى بزرگ بود رشد کرد اما منبع علم او در فقه نه«تابعان»و نه«محدثان»و نه«فقها»ى آن عصر بودند، بلکه او تنها از یک طریق که اعلا و اوثق و اتقن طرق بود نقل مىکرد و آن همان از طریق پدرش امام محمد باقر(ع)و او از پدرش على بن الحسین(ع)و او از پدرش حسین بن على(ع)و او از پدرش على بن ابى طالب(ع)و او هم از حضرت رسول(ص)بود.

 

این طریق عالى در صورتى است که ما با اهل سنت مماشات کنیم و به زبان و اصطلاح ایشان سخن بگوییم و گر نه بر طبق مبانى اعتقادى شیعه امامیه علوم ائمه اثنى عشر(ع)علم لدنى و از جانب خداست و این ائمه بزرگوار در مواردى که روایتى از آباء طاهرین خود نداشته باشند، خود منبع فیاض مستقیم احکام الهى هستند و حاجتى به«حدثنا»و نظائر آن ندارند.

 

همین نکته است که اهل سنت از آن غفلت دارند و چون مىبینند بعضى از امامان معصوم احادیث را از طریقى که معروف ایشان است روایت نکردهاند آنها را در عداد«علما»قرار ندادهاند و ندانستهاند که این زحمات ایشان در راه نقد رجال حدیث و تألیف کتبى درباره راویان حفاظ و ثقات و غیره که سرانجام هم به نتایج چندان مثبتى نمىرسد براى بدست آوردن احادیثى است که سلسله روات آن همه ثقه و عادل و حافظ باشند و این حکم به تصدیق همه بزرگان ایشان درباره ائمه شیعه(ع)صادق است و بنابر این روایتى که سند آن منحصرا این امامان باشد اعلا و اوثق روایات است، تا چه رسد به اینکه خود ایشان به جاى«سند»مستند و اصل باشند.

 

معهذا اهل سنت و جماعت در برترى علمى و روحانى حضرت صادق(ع) متفقند، چنانکه امام ابو حنیفه گفته است: «جعفر بن محمد افقه اهل زمان بود.» امام مالک گفته است: «هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و در خاطر هیچکس خطور نکرده که در فضل و علم و ورع و عبادت، کسى بر جعفر بن محمد مقدم باشد.» ابن خلکان در وفیات الاعیان آورده است: «مقام فضل جعفر بن محمد مشهورتر از آن است که حاجت به شرح و بیان باشد.» ابن حجر هیتمى در الصواعق المحرقة نوشته است: «جعفر بن محمد در سراسر جهان اسلام به علم و حکمت مشهور بود و مسلمانان علم را از وى آموخته و نقل کردهاند.»و نیز گفتهاند که وى هنوز نوجوان بود که علما و محدثین و مفسرین عصر از محضرش کسب فیض مىکردند.

 

حضرت صادق(ع)که در میان ائمه(ع) از عمر نسبتا طولانى برخوردار بوده است در عصر خود مرجع دینى شیعیان و معتقدان به اهل البیت بوده است.خود آن حضرت در آشفته بازار حدیث و مدعیان علم و دین و فقه، ابواب علم را بر روى دوستان و معتقدان خود گشود و فقه اهل بیت را به جهانیان شناساند.ذهبى در سیر اعلام النبلاء(ج 257/6)مىگوید: از عمرو بن ابى المقدام روایت شده است که(مىگوید)هر گاه به جعفر بن محمد(ع)نگاه مىکردى در مىیافتى که او از نسل پیامبران است.او را دیدم که در«جمره»ایستاده بود و مىگفت: «از من بپرسید، از من بپرسید»و نیز از صالح بن ابى الاسود روایت شده است که گفت: شنیدم که جعفر بن محمد مىگفت: پیش از آنکه مرا از دست بدهید از من بپرسید، زیرا کسى پس از من به مانند حدیث من شما را حدیث نخواهد کرد.این فرمایش حضرت صادق(ع)مؤید گفته ماست، زیرا حدیث او از طریقى بود که هیچیک از محدثان دیگر آن طریق را نداشتند.

 

«فقه جعفرى»چون بر مبناى علم مستقیم و مستند به منبع وحى است مخالف قیاس است.ولى ابو حنیفه که معاصر آن حضرت بود چنانکه مشهور است بیشتر احادیث مشهور میان معاصران خود را قبول نداشت و ناچار بود که در بسیارى از موارد به جهت فقدان دلیل نقلى دست به قیاس بزند.

 

روایاتى که از حضرت صادق(ع)در مذمت قیاس و نهى از به کار بردن آن در احکام شرعى در کتب شیعه آمده است معروف است، زیرا آن حضرت مىفرمودند که با دسترسى به منبع علم دیگر حاجتى به قیاس نیست و چه بسا که قیاس خطا کند و قیاس کننده را در خطا و ضلالت افکند.

 

امام مالک بن انس پیشواى مذهب فقهى مالکى چون اهل مدینه بود و در آن شهر بزرگ شده بود عمل اهل مدینه را منبع مهم و عمده فقه اسلامى مىشمرد زیرا به گفته او مردم این شهر احکام فقهى را از پدران و اجداد خود که افتخار هم عصرى با حضرت رسول(ص)و اصحاب را داشتهاند فرا گرفتهاند و بنابر این عمل ایشان مىتواند معیار و مأخذ خوبى براى اطلاع از افعال و اقوال رسول الله(ص)و اصحاب او باشد. این معیار بیشتر از همه در خاندان آن حضرت و اهل بیت (ع)موجود بود. امام على(ع)نزدیکترین شخص به حضرت رسول(ص)بوده، افعال و اقوال رسول الله (ص) بیش از همه در افعال و اقوال امام على(ع)منعکس بود. همینطور افعال و اقوال على(ع)در فرزندانش حسن و حسین و احفاد و اسباطش على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد علیهمالسلام بهتر و بیشتر از هر کس دیگر تجلى مىکرد.پس فقه جعفرى از این جهت بر فقه مالکى ارجحیت آشکارى دارد.

 

فقه شافعى که دنباله فقه مالکى و صورت کاملتر و گستردهتر آن است نیز از جهت مبانى و موازین نمىتواند با فقه اهل البیت همتراز باشد و فقه احمد بن حنبل هم که تکیه عمده بر احادیث و روایات دارد به همین حال است.

 

دوران امامت حضرت صادق(ع)یکى از ادوار پر آشوب تاریخ اسلام است.این دوره که از سال 114 هجرى تا سال 148(سال وفات آن حضرت)طول کشیده است شاهد ظهور و قتل زید بن على بن الحسین(122 ه.ق.)انتقال خلافت از بنى امیه به بنى عباس(132 ه.ق.)کشته شدن ابو مسلم خراسانى(137 ه.ق.)کشته شدن عبد اللّه بن حسن بن حسن در زندان منصور و کشته شدن فرزندان او محمد بن عبد الله ملقب به نفس زکیه و ابراهیم بن عبد الله معروف به قتیل باخمرى(145 ه.ق.)و بناى شهر بغداد(سال 145 و 146 ه.ق.)است.

 

آن حضرت در این حوادث مهم سیاسى مورد توجه و نظر عده زیادى از مسلمانان بود و حتى بسیارى از مردم او را براى خلافت مناسبتر و شایستهتر از سفاح و منصور مىدانستند، اما او بینش سیاسى و دورنگرى عمیقى از خود نشان داد و چون مىدانست که جریان حوادث در مسیرى دیگر و بر خلاف مقاصد واقعى اسلام و اهل سنت است خود را از فتنهها و آشوبهاى زمانه دور نگاه داشت و با این وسیله مشعل فروزان امامت و علم را که بسیار مورد نیاز اهل آن عصر بود از خاموشى در امان داشت.

 

در اواخر خلافت بنى امیه، داعیان بنى عباس در خراسان به شدت بر ضد بنى امیه تبلیغ مىکردند و سران سپاه را مخصوصا در خراسان به بیعت بنى عباس فرا مىخواندند و این امر در زیر پوشش دعوت به«رضى من آل محمد»صورت مىگرفت یعنى دعوت به کسى که مورد رضایت مردم باشد و از«آل محمد»باشد.بعضى از علویان فریفته ظاهر«رضى من آل محمد»شده بودند و مىپنداشتند در صورت سقوط بنى امیه مردم به ایشان روى خواهند آورد.سر دسته این علویان عبد الله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب(ع)و دو پسرش محمد بن عبد الله و ابراهیم بن عبد الله بودند.چون اخبارى درباره ظهور«مهدى»از آل محمد شایع بود و همچنین شایع بود که نام او و نام پدرش با نام حضرت رسول(ص)و پدر ایشان یکى است، آرزوى علویان حسنى در اینکه«محمد بن عبد الله»همان مهدى موعود باشد و خلافت را قبضه کند خیلى زیاد بود.

 

اما جریان حوادث به نوعى دیگر بود و داعیان به سقوط خلافت بنى امیه مردم را در نهان به بنى عباس دعوت مىکردند و احفاد عبد الله بن عباس خود را براى تصدى مقام خلافت آماده مىکردند و بزرگان آنها در زمان حضرت صادق(ع)ابراهیم امام پسر محمد بن على بن عبد الله بن عباس و برادرانش ابو العباس سفاح و ابو جعفر منصور بودند.

 

بنا به خبرى که در مقاتل الطالبیین آمده است روزى در سالهاى آخر خلافت بنى امیه عدهاى از بزرگان بنى هاشم از بنى عباس و علویان در«ابواء»(موضعى میان مکه و مدینه)جمع شده بودند که از آن جمله ابراهیم بن محمد بن على بن عبد الله بن عباس و برادرانش ابو جعفر منصور و ابو العباس سفاح از بنى عباس و عبد الله بن حسن و پسرانش محمد بن عبد الله و ابراهیم بن عبد الله از علویان بودند.در آن مجلس یکى از افراد به نام صالح بن على پیشنهاد کرد که همگى به یک تن بیعت کنند و او را خلیفه آینده بدانند.عبد الله بن حسن فورا گفت که مىدانید که این پسر من همان«مهدى»است و بیایید تا با او بیعت کنیم.ابو جعفر منصور گفت چنین است و همه با محمد بن عبد اللّه بیعت کردند.پس از آن به دنبال امام صادق(ع)فرستادند و چون حضرت به آن مجلس آمد و از حقیقت امر آگاه شد فرمود چنین مکنید که زمان این کار(یعنى ظهور مهدى)نرسیده است و روى به عبد الله بن حسن کرده فرمود: اگر مىپندارى که این پسر تو همان مهدى است چنین نیست و هنوز وقت آن فرا نرسیده است و اگر مىخواهید در راه خدا قیام کنید ما به جاى تو با پسر تو بیعت نمىکنیم و پس از مشاجره لفظى کوتاه با عبد الله بن حسن فرمود: این خلافت از آن تو و فرزندان تو نخواهد بود بلکه از آن اینها خواهد بود و دست به پشت ابو العباس سفاح زد. پس از آن به راه افتاد و در حالى که به دست عبد الله بن عبد العزیز زهرى تکیه داده بود خطاب به او فرمود: آیا صاحب«رداى زرد»را دیدى؟گفت: آرى، فرمود خلافت از آن او خواهد بود(مقصود ابو جعفر منصور است).

 

در این مجلس که در سالهاى آخر خلافت بنى امیه بوده است و سران بنى عباس در آن حضور داشتهاند مطلب بر سران مذکور پوشیده نبوده است و ایشان که در همان وقت داعیان و مبلغانشان همه جا پراکنده بودند از حقیقت قضایا آگاهى داشتند اما چون زیر پوشش دعوت به«رضى من آل محمد»عمل مىکردند مىخواستند از مقاصد علویان حسنى که مردم ساده اندیشى بودند آگاه شوند و در وقت مناسب ضربه خود را فرود آورند و مخصوصا ابوجعفر منصور که مردى بسیار سائس و حیلهگر بود تظاهر به بیعت با محمد بن عبد الله بن حسن کرد تا کاملا به نیت او پى ببرد.

 

اما حضرت صادق(ع)از پشت پرده خبر داشت و به همین جهت در دامى که منصور براى او گسترده بود نیفتاد.بنا بر روایت مفصلى که در کافى آمده است عبد الله بن حسن هنگام خلافت منصور از حضرت صادق(ع)دعوت کرد که در قیام بر ضد منصور به او و پسرانش بپیوندد و آن حضرت به شدت از این امر ابا کرد و او را نیز از این کار نهى فرمود و فرمود که این پسر تو(یعنى محمد)بر جایى جز دیوارهاى مدینه مالک نخواهد بود و اگر بکوشد حکمش به طائف نخواهد رسید.

 

بنا به این روایت محمد بن عبد الله پس از آنکه خروج کرد از حضرت صادق(ع)خواست تا با او بیعت کند و حضرت امتناع کرد و او دستور داد تا آن حضرت را به زندان انداختند.اما روایاتى دیگر هم هست که حضرت از گرفتارى عبد الله بن حسن و احفاد امام حسن(ع)سخت ملول و دلتنگ بود و نامهاى از آن حضرت به عبد اللّه بن حسن نقل شده است که آن حضرت در هنگام گرفتارى و بردن ایشان از مدینه به کوفه نوشته است و عنوان نامه«إلى الخلف الصالح و الذریة الطیبة من ولد أخیه و ابن عمه»است.در این نامه آن حضرت عبد الله بن حسن و دیگر بنى اعمام خود را از گرفتاریها و مصائبى که برایشان پیش آمده بود تسلیت داده است و از لحاظ مضمون و محتوا بسیار عالى است.(بحار الانوار، 299/47 به بعد)

 

روایات دیگرى هم هست که به قول مجلسى دلالت دارد بر اینکه اولاد حسن در آن هنگام به حق امام صادق(ع)عارف بودهاند.

 

در اینجا باید گفت که اگر چه آن حضرت از بیعت با محمد بن عبد الله ابا کرد اما از قتل اولاد امام حسن(ع)به دست منصور هم ابدا راضى نبود و بلکه ملول و محزون بود و اگر ایشان را از قیام بر ضد منصور نهى مىفرمود نه به جهت طرفدارى از منصور بود که این معنى به دلایل قاطع به هیچ وجه درست نیست بلکه به جهت آن بود که مىدانست در این مبارزه نابرابر اولاد امام حسن(ع)شکست خواهند خورد و کشته خواهند شد و هرگز نمىخواست که چنین حوادثى اتفاق افتد و بر حسب وظیفه شرعى، ایشان را از وقوع در مهلکه باز مىداشت، اما نفس قیام بر ضد منصور و خلفاى بنى عباس و عمال ایشان در نزد امام امرى درست بود زیرا قیام بر ضد ظلم و سیاهکارى بود.

 

منصور پس از غلبه بر محمد بن عبد الله و ابراهیم بن عبد الله، امام صادق(ع)را از مدینه به عراق فرا خواند.روایات متعددى در باب رفتن حضرت صادق به نزد منصور در دست است و مجلسى آنها را در بحار الانوار در شرح احوال امام صادق(ع)در باب«ما جرى بینه علیهالسلام و بین المنصور و ولاته و سائر الخلفاء و الناصبین...»آورده است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط میرعباس حسن زاده 93/10/8:: 8:16 صبح     |     () نظر

 

 

  

     عمری صبور، درد کشیدی، چه بی صدا

               یک روز صبح پریدی، و چه بی صدا

 راحت بخواب! گل نیلوفری، بخواب

                 ما مانده ایم و غربت بی مادری، بخواب

 

 

آنام

شهید میر اسماعیل حسن زاده

قوْیدون منی بوائوده مله‌ر، آغلارام نه‌نه

گئتدین مزاره دیلده شرر، آغلارام نه‌نه

 

 

نیسگیلله‌رین دوشه‌ر یادوما قلبیم اوْدلانار

اللر اوره‌کده شام و سحر آغلارام نه‌نه

 

یاد ائیله‌ره‌م سنیله کئچه‌ن گونله‌ری مودام

هاردان اوْ گونله‌ریم قایودار آغلارم نه‌نه

 

 سسله‌ردیم هر زاماندا نه‌نه، سس گله‌ردی جان

خوْش گونلریم کی یاده دوشه‌ر آغلارام نه‌نه

 

دردین دییه‌ر آناسونا قوز دوشسه موشگوله

نئیله‌ر آناسو اوْلماسا گر آغلارام نه‌نه

 

قارداش آتا باجو هاموسو، کیمسه‌دیر ولی

واردور آنادا آیرو ثمر آغلارام نه‌نه

 

ائوده آتا، آنا یئری وئرمه‌ز، یقیندی بو

هر گولده وار بیر عطر-ی-دئگه‌ر، آغلارام نه‌نه

 

گ?ن دؤنسه آی دوْلانسا گله‌ر بایرام آخشامو

بایراملوق الده گؤرسه‌م اگر، آغلارام نه‌نه

 

قارداش دا گئتمه‌‌سه باجو دیدارینه اگر

دیلده‌ن مگر آناسودؤزه‌ر، آغلارام نه‌نه

 

هر کس گؤروب آنا داغونو یاخشو درک ائده‌ر

قلبیم نده‌ن غموندا اسه‌ر آغلارام نه‌نه

 

قلبیم دوْلان زاماندا هئی سسله‌ره‌م سنی

گلمه‌ز منه جاواب ی دیگه‌ر، آغلارام نه‌نه

 

آمما بو آغلاماق غم-ی-دیگر سالور یادا

دیل یاندورار اوْ غملی خبر، آغلارام نه‌نه

 

آغلار اوْ غمده زینب-وْ-کلثوم، حوسئن حسن

آغلار اوْ غمده چوْخ نه‌نه‌لر، آغلارام نه‌نه

 

زینب دییه‌ردی ائی آتامون یاوری آنا

ائتدین نده‌ن بو نوعی سفر، آغلارام نه‌نه

 

هانسو آنا سنین کیمی گؤز یاشلوباغروقان

گؤزده‌ن آتار بالانو مگر، آغلارام نه‌نه

 

زینب هارا آنا بو قده‌ر درد-وْ-غم هارا؟

هانسو اوره‌ک بو درده دؤزه‌ر، آغلارام نه‌نه

 

آخشام اوْلان زامان چوراغو ائولرین یانار

قلبیم دوباره غصّه‌له‌نه‌ر، آغلارام نه‌نه

تقدیم به روح پاک مادر مهربانم که به تاریخ 26/11/91دعوت حق را لبیک گفته ودرسن79سالگی به دیارباقی رفتند

 

مادر

 

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط میرعباس حسن زاده 93/10/7:: 8:50 صبح     |     () نظر

امام رضا(ع)

ولادت ، وفات ، طول عمر و مدفن آن حضرت
امام رضا ( ع ) در روز جمعه ، یا پنج شنبه 11ذی  حجه یا ذی قعده یا ربیع الاول سال 153یا 148هجری در شهر مدینه پا به دنیا گذاشت . بنابر این تولد آن حضرت مصادف با سال وفات امام صادق ( ع ) بوده یا پنج سال پس از در گذشت آن حضرت رخ داده است . همچنین وفات آن حضرت در روز جمعه یا دوشینه آخر صفر یا 17یا 21ماه مبارک رمضان یا 18جمادی الاولی یا 23ذی  قعده یا آخر همین ماه در سال 203یا 206یا 202هجری اتفاق افتاده است . شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا گوید قول صحیح آن است که امام رضا ( ع ) در 21رمضان ، در روز جمعه سال 203هجری در گذشته است . وفات آن حضرت در سال 203در طوس و در یکی از روستاهای نوقان به نام سناآباد اتفاق افتاد .
با تاریخ های مختلفی که نقل شد ، عمر آن حضرت 48یا 47یا 50یا 51سال و 49یا 79روز یا 9 ماه یا 6 ماه و 10روز بوده است ، اما برخی که سن آن حضرت را 55یا 52یا 49سال دانسته اند ، سخنشان با هیچ یک از اقوال و روایات ، منطبق نیست و ظاهرا تسامح آنان از اینجا نشأت گرفته که سال ناقص را به عنوان یکسال کامل حساب کرده اند . از جمله این اقوال شگفت آور سخن شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا است که گفته است : میلاد امام رضا (ع ) در 11ربیع الاول سال 153و وفات وی در 21رمضان سال 203بوده و با این حساب آن حضرت 49سال و شش ماه در این
جهان زیسته است . مطابق آنچه صدوق نقل کرده ، عمرآن حضرت پنجاه سال و شش ماه و ده روز میشود و منشاء این اشتباه را باید عدم دقت در جمع و تفریق اعداد دانست شیخ مفید نیز مرتکب این اشتباه شده است و ما در حواشیهای خود بر کتاب المجالس السنیه متذکر این خطا شده ایم .
بنابر گفته مولف مطالب السؤول ، امام رضا ( ع ) 24سال وچند ماه بنابر قول ابن خشاب 24سال و 10ماه از عمر خویش را با پدرش به سر برد . لکن مطابق آنچه گفته شد ، عمر آن حضرت در روز وفات پدرش 35 سال یا 29سال و دو ماه بوده و پس از درگذشت پدرش چنانکه در مطالب السؤول نیز آمده ، 25سال زیسته است و نیز مطابق آنچه قبلا گفته شد آن حضرت پس از پدرش بیست سال در جهان زندگی کرد .
چنانکه شیخ مفید نیز در اشارد همین قول را گفته است . برخی نیز این مدت را بیست سال و دو ماه ، یا بیست سال و نه ماه ، یا بیست سال و چهار ماه ، یا بیست و یکسال و 11ماه ذکر کرده اند که این مدت ، روزگار امامت و خلافت آن حضرت به شمار است . در طول این مدت آن حضرت دنباله حکومت هارون رشید را که ده سال و بیست و پنج روزبود درک کرد . سپس امین از سلطنت خلع شد و عمویش ابراهیم بن مهدی برای مدت بیست و چهار روز به سلطنت نشست . آنگاه دوباره امین بر او خروج کرد و برای وی از مردم بیعت گرفته شد و یکسال و هفت ماه حکومت کرد ولی به دست طاهر بن حسین کشته شد . سپس عبد الله بن هارون ، مامون ، به خلافت تکیه زد و بیست سال حکومت کرد . امام رضا ( ع ) پس از گذشت پنج یا هشت سال از خلافت مأمون به شهادت رسید .

مادر امام رضا ( ع )
در مطالب السؤول گفته شده است که : مادر آن حضرت کنیزی بود که خیزران مرسی نام داشت . برخی نام وی را شقراء نوبیه ، ذکر کرده اند که اروی ، اسم او و شقراء لقب وی بوده است .
طبرسی در اعلام الوری گوید : مادرش کنیزی بود به نام نجمه که به وی ام البنین می گفتند . برخی نام مادر آن حضرت را سکن نوبیه و تکتم نیز گفته اند . حاکم ابو علی گوید : از جمله شواهدی که دلالت دارد نام مادر امام رضا ( ع ) تکتم بود ، سخن شاعری است که در مدح آن حضرت فرموده است :
و اجدادا علی المعظم رهظا الا ان خیر الناس نفسا و والدا و اتتنا به للعلم و الحلم ثامنا اماما یودی حجة الله تکتم
ابو بکر گوید : عده ای این شعر را به عموی ابو ابراهیم بن عباس منسوب ساخته اند و من آن را روایت نمی کنم و روایت و سماع این شعر برای من واقع نشده بنابراین نه آن را اثبات می کنم و نه ابطال .
وی همچنین گوید : تکتم از اسامی زنان عرب است و در اشعار بسیاری به کار رفته است . از جمله در این بیت :
" طاف الخیالان فزا دا سقما خیال تکنی و خیال تکتما "
فیروز آبادی نیز بر این اظهار نظر صحه گذارده و گفته است : تکنی و تکتم به صورت مجهول ، هر یک از نامهای زنان است .

کنیه آن حضرت
کنیه آن حضرت را ابوالحسن و نیز ابوالحسن ثانی خوانده اند . ابو الفرج اصفهانی  در مقاتل الطالبین روایتی نقل کرده و مبنی بر آن که کنیه آن حضرت ، ابو بکر بوده است . وی به سند خود از عیسی بن مهران از ابوصلت هروی نقل کرده است که گفت : روزی مأمون از من پرسشی کرد . گفتم : ابو بکر در این باره چنین و چنان گفته است . مأمون پرسید : کدام ابو بکر ؟ ابو بکر ما یا ابو بکر اهل سنت ؟ گفتم ابوبکر ما . پس عیسی از ابوصلب پرسید : ابو بکر شما کیست ؟ پاسخ داد : علی بن موسی الرضاست که بدین کنیه خوانده می شود .

لقب آن حضرت
در کتاب مطالب السؤول در این باره آمده است : القاب آن حضرت عبارت است ازرضا، صابر ، رضی و وفی ، که مشهورترین آنها رضاست . در فصول المهمة نیز مشابه این مطلب آمده با این تقاوت که در آنجا به جای القاب رضی و وفی ، زکی و ولی  یاد شده است . در مناقب ابن شهر آشوب گفته شده است : احمد بزنطی گوید : بدان جهت آن حضرت را رضا نامیدند که او از خدا در آسمانش رضا بود و برای پیامبر و ائمه در زمین رضا بود . و نیز گفته اند چون مخالف وموافق گرد آن حضرت بودند وی را رضا نامیدند . همچنین گفته اند : چون مأمون بدان حضرت ، رضایت داد وی را رضا گفتند .

نقش انگشتری آن حضرت
در فصول المهمة گفته شده است : نقش انگشتری امام رضا ( ع ) " حسبی الله " بود و در کافی به سند خود از امام رضا ( ع ) نقل شده است که فرمود: نقش انگشتری من " ما شاء الله لا قوه الا بالله " است . صدوق نیز در عیون گوید : نقش انگشتری آن حضرت " ولیی الله " بود . دربان آن حضرت در فصول المهمه نام دربان آن حضرت " محمد بن فرات " و در مناقب " محمد بن راشد " ذکر شده است . شاعر آن حضرت دعبل خزاعی ، ابو نواس و ابراهیم بن عباس صولی ، شاعران آن حضرت بودند .

فرزندان امام رضا ( ع )
کمال الدین محمدبن طلحه در مطالب السؤول گوید : آن حضرت شش فرزند داشت . پنج پسر و یک دختر . نام فرزندان وی چنین است : محمد قانع ، حسن ، جعفر ، ابراهیم ، حسن و عایشه .
عبد العزیزبن اخضر جنابذی در معالم العتره و ابن خشاب در موالید اهل البیت و ابونعیم در حلیه الاولیا نظیر همین سخن را گفته اند . سبط بن جوزی در تذکره الخوص گوید : فرزندان آن حضرت عبارت بودند از محمد ( امام نهم ) ابوجعفر ثانی ، جعفر ، ابو محمد حسن ، ابراهیم و یک دختر . شیخ مفید در ارشاد می نویسد :
امام رضا ( ع ) دنیا را بدرود گفت و سراغ نداریم که از وی فرزندی به جا مانده باشد جز همان پسرش که بعد از وی به امامت رسید . یعنی حضرت ابوجعفر محمد بن علی ( ع ) .
ابن شهر آشوب در مناقب می گوید : امام محمد بن علی ( ع ) تنها فرزند اوست .
طبری در اعلام الوری می نویسد : تنها فرزند رضا ( ع ) پسرش محمد بن علی جواد بود لا غیر . در کتاب العدد القویة آمده است که امام رضا ( ع ) دو پسر داشت که نام آنها محمد و موسی بود و جز این دو فرزندی نداشت . همچنین در قرب الاسناد نقل به حضرت رضا ( ع ) عرض کرد : من از چند سال پیش درباره شده است که بزنطی جانشین شما پرسش می کردم و شما هر بار پاسخ می  دادید پس از من پسرم جانشین من خواهد شد . اما اینک خداوند به شما دو پسر عطا کرده است پس کدامیک از پسرانتان جانشین شمایند ؟
مجلسی نیز در بحار الانوار در باب خوشخویی حدیثی  از عیون اخبار الرضا ( ع ) نقل کرده که در سند آن نام فاطمه دختر رضا آمده است .

گواهان طرف راست
یحیی بن اکثم در پشت و روی این مکتوب گواهی داده و از خداوند خواسته که امیرمؤمنان و همه مسلمانان خجستگی این عهد و میثاق را دریابند . عبدالله بن طاهر به حسین به خط خویش در تاریخی که در این عهد نامه مشخص است گواهی خود را بر آن نوشته است .
حماد بن نعمان نیز پشت و روی این عهد نامه را گواهی  کرده است و بشر بن معتمر نیز در همان تاریخ مانند همین گواهی را داده است .

گواهان طرف چپ
امیرمؤمنان ، که عمرش دراز باد ، خواندن این صحیفه ، یعنی صحیفه میثاق ، را مرسوم ساخت . امیدوارم بدین میثاق و به حرمت سرورمان رسول خدا ( ص ) ، از صراطگذر کند . میان روضه و منبر بر سرهای شاهدان ، به چشم و گوش بنی هاشم و سایر اولیا و انصار پس از کامل شدن شروطبیعت بر آنان بدانچه امیرمؤمنان حجت را بر همه مسلمانان تمام کند و شبهه ای را که اندیشه های  نادانان پیش می کشیدند ، باطل سازد و خداوند مؤمنان را بر آنچه شما برآنید وا مگذارد و فضل بن سهل به امر امیرمؤمنان در همان تاریخ در این عهد نامه نوشت .
این مطلبی بود که مؤلف کشف الغمه آن را ذکر کرده بود . سبط بن جوزی در تذکره الخواص در این باره گوید : آنگاه این عهد نامه در جمیع آفاق و در کعبه و میان قبر رسول الله ( ع ) و منبر وی خوانده شد و خواص مأمون و بزرگان دانشمند بر آن شهادت دادند . از این جمله است شهادت فضل بن سهل که به خط خویش نوشته :
" شهادت دادم بر امیرمؤمنان عبد الله مأمون و برابو الحسن علی بن موسی بن جعفر بدانچه واجب گرداندند تا حجتی بر آنان برای مسلمانان باشد . و بدان شبهه جاهلان را باطل کنند . فضل بن سهل در تاریخ مذکور نوشته است : و عبد الله بن طاهر نیز به مانند همین امر را شهادت داده است . و یحیی اکثم قاضی و حماد بن ابوحنیفه و ابوبکر و وزیر مغربی و بشر بن معتمر به همراه گروه بسیاری از مردم بر این امر شهادت دادند .

صورت درهمی که در زمان امام رضا ( ع ) به امر مأمون ضرب شد
چنان که مؤلف کتاب مطلع الشمس و از گروهی از علماو مجتهدان گواهی گرفته است و آنان به خط و مهر خود آن را تأیید کرده اند ، شکل درهمی که در زمان امام رضا ( ع ) و به فرمان مامون ضرب شد و اصل صورت به خط کوفی است و با خط نسخ نیز نقش گردیده چنین است :
در وسط یکی از دو طرف سکه در هفت سطر چینن حک شده است :
الله
محمد رسول الله
المامون خلیفه الله
مما امر به الامیر الرضا
ولی عهد المسلمین علی بن موسی 
ابن علی بن ابی طالب
ذوالریاستین
و در طرف دیگر سکه در چهار سطر چنین حک شده است :
لا اله الا الله
الله وحده
لا شریک له
المشرق
و بر یکی از دو طرف درهم به شکل دایره وار نوشته شده است :
" محمد رسول الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون " .
و بر طرف دیگر شکل دو دایره داخلی و خارجی به چشم می خورد که بر دایره داخلی  چنین نوشته اشده است : " بسم الله ضرب هذا الدرهم بمدینة اصبهان سنة اربع و
مأئتین " .
و بر دایره خارجی چنین نوشته شده است : " فی بضع سنین لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المومنون " .
شایان تذکر است که کتابت این درهم ، اگر درست باشد ، تایید می کند که وفات امام رضا ( ع ) در سال 206بوده و بدین ترتیب قولی  که وفات آن حضرت را در سال 203یا کمتر دانسته اند تضعیف می شود . مگر آنکه بگوییم این درهم ، پس از وفات امام ( ع ) و فقط به منظور تبرک به نام آن حضرت ضرب شده و ضرب آن به فرمان مأمون نبوده است . ( و الله اعلم ) .

بقیه اخبار امام رضا ( ع ) با مأمون
مردی را به نزد مأمون بیاوردند . مأمون خواست گردن آن مرد را بزند . امام رضا( ع ) در آن مجلس حاضر بود . مأمون به امام روی کرد و پرسید : ای ابوالحسن درباره این کار چه نظری داری ؟ امام ( ع ) فرمود : من می گویم خداوند به نیکویی  عفو جز بر عزتت نیفزاید . مأمون نیز از آن مرد در گذشت .
آبی در نثر الدرر روایت کرده است که مأمون به امام رضا ( ع ) گفت : ای ابو الحسن ! به من پاسخ ده که جدت ، علی بن ابی طالب ، چگونه تقسیم کننده بهشت و جهنم است ؟ گفت ای امیرمؤمنان ! آیا از پدرت از پدرانت از عبد الله بن عباس برایت روایت نکرده اند که گفت : از پیامبر ( ص ) شنیدم که می فرمود : حب علی ایمان و دشمنی با او کفر است ؟ مأمون گفت : آری . امام فرمود : پس علی  تقسیم کننده بهشت و جهنم است . مأمون گفت : خدا مرا پس از تو زنده مگذارد ای  ابو الحسن ! گواهی می دهم که تو وارث علم رسول خدایی ( ص ) !

ازدواج امام رضا ( ع ) با دختر یا خواهر مأمون
صدوق در عیون اخبار الرضا روایت کرده است که مأمون پس از آن که امام رضا رابه ولی عهدی خود منصوب کرد دخترش ام حبیب یا ام حبیبه را در آغاز سال 102به ازدواج وی در آورد . و در روایت دیگری آمده است : مأمون دخترش ام حبیبه را به ازدواج امام رضا ( ع ) در آورد و دخترش ام الفضل را برای امام جواد ( ع ) نامزد کرد . و آن حضرت با پوران دختر حسن بن سهل در یک روز ازدواج کرد . مسعودی  در اثبات الوصیه گوید : مأمون دخترش و بنا بر قولی خواهرش مکنی به ام ابیهارا به همسری امام رضا ( ع ) در آورد . وی می  گوید : روایت صحیح آن است که
ام حبیبه خواهر مأمون بود . زیرا مأمون از امام خواست که از وی خواستگاری کند .
همین که مردمان جمع شدند امام ( ع ) خطبه ای خواند و در پایان آن گفت : و دختری  که ام حبیبه نام دارد و خواهر امیرمؤمنان عبد الله بن مأمون است برای صله رحم و پیوند با یکدیگرخواستگاری می کنم و صداق او را پانصد درهم قرار می دهم آیا ای  امیرمؤمنان اورا به همسری من می دهی ؟ مأمون گفت : آری او را به همسری تو دادم امام هم فرمود : پذیزفتم و بدان خرسندم .

خروج مأمون و امام رضا ( ع ) از مرو
شیخ مفید در ارشاد می نویسد : از یاسر خادم روایت شده است که گفت : چون مأمون تصمیم گرفت از خراسان به سوی بغداد عزیمت کند ، با فضل بن سهل ذو الریاستین از مرو خارج شد و ما نیز همراه با ابو الحسن رضا ( ع ) از مرو بیرون رفتیم .

رسیدن مأمون و امام رضا ( ع ) به سرخس و کشته شدن فضل بن سهل
یاسر خادم ، در تتمه روایتی که پیش از این از صدوق نقل کردیم ، گفته است :چند روزی پس از این ماجرا در حالی که ما در یکی  از خانه ها بودیم ... که ناگاه مأمون از آن دری که از خانه اش به خانه حضرت گشوده می شد گردید و گفت سرورم ! ای ابو الحسن ! خداوند تو را در مورد فضل ، اجر دهاد ! فضل داخل حمام شد و عده ای با شمشیر بر او حمله برده وی را کشتند .
و یکی از کسانی که در حمام به فضل حمله کرده بودند ، دستگیر شد آنان سه نفر بودند و یکی از ایشان ابن خالد فضل ذی العلمین بود . چون آن سه تن را نزد مأمون آوردند از آنان پرسید : چرا فضل را کشتید ؟ گفتند : از خدا بترس ای امیرمؤمنان ! تو خود ما را به کشتن او فرمان داده بودی . اما مأمون به سخن آنان وقعی ننهاد و ایشان را کشت . این واقعه در شعبان سال 203به وقوع پیوست .
طبری گوید : قاتلان فضل از چاکران و خدمتگزاران مأمون و چهار تن بودند : غالب مسعودی اسود ، قسطنطین رومی ، فرج دیلمی و موفق صقلبی . آنان به مأمون پاسخ دادند : تو خود ما را به کشتن فضل فرمان دادی . اما مأمون دستور داد گردن آنها را بزنند و سرهایشان را برای حسن بن سهل بفرستند . صدوق و سلامی نیز چنان که خواهد آمد ، نوشته اند : این رویداد در شعبان سال 203 اتفاق افتاد . طبری گوید : این ، ماجرا در روز جمعه دوم شعبان سال 202روی داد .
شاید روایت صدوق به صواب نزدیک تر باشد .
صدوق درعیون اخبار الرضا از ابو علی حسین بن احمد سلامی ، در کتاب تاریخ نیشابور، نقل کرده است که گفت : مأمون بر فضل بن سهل حیله کرد تا آن که به ناگاه غالب دائی مأمون ، در حمام سرخس فضل را کشت و این واقعه در ماه شعبان سال 203رخ داد . یاسر خادم ، در تتمه روایت سابق گوید : سران سپاه و لشکریان و کسانی که از مردان ذو الریاستین بودند بر در خانه مأمون جمع شدند و گفتند : مأمون بر فضل حیله بسته و او را کشته است . اینک ما به خونخواهی  او آمده ایم . پس مأمون به امام رضا ( ع ) گفت : سرورم ! آیا صلاح می دانی که بیرون روی و آنان را پراکنده سازی ؟ یاسر گوید : پس امام رضا ( ع ) سوار شد و به من نیز فرمود : سوار شو . پس چون ما از در خانه بیرون رفتیم حضرت رضا ( ع ) به کسانی که بر در خانه مأمون جمع شده و آتش افروخته بودند تا در خانه را بسوزانند ، نگریست و بر آنان فریاد زد و به دستش به ایشان اشاره کرد که پراکنده شوید ، آنان نیز پراکنده شدند .
یاسر گوید : به خدا قسم مردم چنان روی به فرار می  نهادند که برخی از ایشان روی  برخی دیگر می افتادند و به سوی هیچ کس اشاره نمی  کرد جز آن که او می دوید . آن حضرت به آن جماعت عبور کرد و هیچ کس رو به ایشان نایستاد .

برخی از روایاتی که از امام رضا ( ع ) نقل شده است
درحلیة الاولیا از احمد بن رزین نقل شده است که گفت : از امام رضا ( ع ) درباره اخلاص پرسیدم فرمود : اخلاص یعنی اطاعت از خداوند عزوجل . و نیز در همان کتاب از یوسف بن ابراهیم بن موسی  سهمی جرجانی از علی بن محمد قزوینی از داود بن سلیمان قزاز از علی بن موسی  الرضا از پدرش از جعفر از پدرش محمداز پدرش علی بن حسین از پدرش حسین بن علی از پدرش علی بن ابی طالب ( ع ) نقل شده است که گفت : رسول خدا ( ص ) فرمود : علم گنجینه هایی است و کلید همه آنها سؤال است . پس سؤال کنید . خداوند شما را رحمت کند که در پرسش
چهار کس اجر داده می شود . پرسنده ، معلم ، شنونده ، و کسی که آنان را دوست دارد .

کسانی که از امام رضا ( ع ) روایت نقل کرده اند
ابن شهر آشوب در مناقب گوید : دسته ای از مصنفان از آن حضرت روایت نقل کرده اند مانند : ابو بکر خطیب در تاریخش و ثعلبی در تفسیرش و سمعانی در رساله اش و ابن معتز در کتابش و نیز عده ای  دیگر . جنابذی در معالم العترة گوید : عبد السلام بن صالح هروی و داود بن سلیمان و عبد الله بن عباس قزوینی و طبقه آنان از امام رضا ( ع ) روایت نقل کرده اند . همچنین ابن شهر آشوب در مناقب گوید : از راویان موثق آن حضرت احمد بن محمد بن ابو نصر بزنطی  و محمد بن فضیل کوفی ازدی و عبد الله بن جندب بجلی و اسماعیل بن سعد احرص اشعری و احمد بن محمد بن اشعری و از اصحاب آن حضرت حسن بن علی خزاز مشهور به وشاء و محمد بن سلیمان دیلمی بصری و علی بن حکم انباری و عبد الله بن مبارک نهاوندی و حماد بن عثمان ناب و سعد بن سعد و حسن بن سعید اهوازی و محمد بن فضل رجحی و خلف بصری و محمد بن سنان و بکر بن محمد ازدی  و ابراهیم بن محمد همدانی و محمد بن احمد بن قیس بن غیلان و اسحاق بن معاویه خصیبی از آن حضرت روایت نقل کرده اند .
در تهذیب التهذیب آمده است : از آن حضرت فرزندش محمد و ابو عثمان مازنی و نحوی  و علی بن علی دعبلی و ایوب بن منصور نیشابوری  و ابو صلب عبد السلام بن صالح هروی و مأمون بن رشید و علی بن مهدی بن صدقه ، که نسخه ای نیز به نقل از امام رضا ( ع ) نزد او موجود است ، و ابو احمد داود بن سلیمان بن یوسف قاری  قزوینی ، که او نیز نسخه ای به نقل از امام رضا ( ع ) دارد ، و عامر بن سلیمان طایی ، که نسخه ای بزرگ به نقل از امام رضا ( ع ) نزد اوست ، و ابو جعفر محمد بن محمد بن حبان تمار و نیز عده ای حدیث نقل کرده اند .
حاکم در تاریخ نیشابور نویسد : از جمله ائمه حدیث که از آن حضرت ( ع ) حدیث نقل کرده اند آدم بن ابی ایاس و نصر بن علی جهضمی  و محمد بن رافع قشیری و عده ای دیگر می باشند .

سخنان کوتاه و پند و اندرزهایی که از آن حضرت بر جای مانده است و به نقل از نثر الدرر
امام رضا ( ع ) فرمود : پرهیز بیمار از مضرات ، ترک یکباره آنها نیست بلکه کم مصرف کردن آنهاست . آن حضرت در خصوص این فرمایش الهی که گفته است : " از آنها به نیکویی در گذر " فرمود : یعنی بدون آنکه آنها را سرزنش کنی عفوشان کن . و در مورد این سخن خداوند که فرموده است : " از آیات خداوند آن است که برق را بر شما می نمایاند . که هم شما را می ترساند و هم امیدوار می گرداند " فرمود : برق باعث ترس مسافر و امید مقیم است .

سخنان کوتاه و مواعظ آن حضرت به نقل از تذکره ابن حمدون
امام علی بن موسی بن جعفر علیها السلام فرمود : هر که از خداوند عزوجل به اندک از روزی خرسند شود خدا نیز از او به اندک از عمل خرسند گردد . انسان پیشامد بد را با سیلی زدن بر روی خود از بین نبرد و تعجیل عقوبت را با پوشیدن زره ستمکاری از میان نبرد .

سخنان کوتاه آن حضرت به نقل از الذخیره
هر که نفس خویش را حساب کشد سود برده و آن که از آن غافل شود زیان کرده است . کسی که بترسد ایمن شود و کسی که عبرت گیرد بینا گردد و آن که بینا شود بفهمد و آن که بفهمد بداند . دوست جاهل در رنج است . بهترین مال آن است که با آن ناموس نگاه داشته شود . و بالاترین خرد معرفت انسان نسبت به خویش است مومن چون خشم می گیرد ، خشمش او را از حق به در نبرد و چون راضی شود رضایتش او را به باطل نکشاند و چون قدرت یافت بیش از حقش نگیرد .

سخنان کوتاه آن حضرت به نقل از کتاب النزهة
هر که خوبیهایش زیاد شود ، بدان ستایش شود و از تظاهر به مدح بی نیاز است .کسی که از نظرتو در صلاحش پیروی نمی کند پس تو هم به نظر او مگرای . آن که در پی کاری است از موضع آن ، هرگز نمی لغزد و اگر هم بلغزد حیله و نیرنگ او را خار نمی سازد .
در تسلیت به حسن بن سهل فرمود : تبریک گفتن به خاطر پاداشی که خواهد رسید سزاوارتر از تسلیت گفتن به خاطر مصیبتی است که به سرعت می آید . کسی که به مردم راست بگوید ، از او بدشان می آید . مسکنت کلید نیاز است . همانا دلها را روی کردن و پشت کردن و حرکت و سستی است پس چون روی  آورند بینا شوند و بفهمند و چون پشت کنند خسته و ملول گردند ، پس آنان را به هنگام روی آوردن و حرکتشان بگیرید وبه هنگام پشت کردن و سستی شان رها کنید .
با سلطان با ترس و بیم و با دوست با تواضع و با دشمن با پرهیز و مراقبت و با عامه مردم با گشاده رویی همنشینی کن .
اجل آفت آرزوست و نکوکاری غنیمت دور اندیش و تفریط مصیبت صاحب قدرت است .
بخل آبرو را می درد و دوستی فرا خواننده بدیهاست . بزرگواریش و گرامی ترین خوبها انجام کار خیر و فریادرسی دادخواهان و تحقق آرزوی  آرزومندان و تصدیق گمان امیدواران و زیادی دوستان در زندگی و بسیاری  گریندگان پس از وفات است .

علت و چگونگی وفات امام رضا ( ع )
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا به سند خود از یاسر خادم روایت کرده است که گفت : هنگامی که میان جایگاه ما تا طوس هفت منزل فاصله بود ، ابو الحسن ( ع ) بیمار شد . پس به شهر طوس وارد شدیم در حالی که بیماری ابو الحسن شدت یافته بود . ما در آن شهر چند روزی ماندگار شدیم . مأمون هر روز دو مرتبه به عیادت امام ( ع ) می آمد .
نگارنده : از برخی از اخبار بر می آید که بیماری  آن حضرت تب بوده است . مجلسی  در بحار الانوار گوید : بدان که اصحاب ما و غیر ایشان در این نکته اختلاف کرده اند که آیا مرگ امام رضا ( ع ) به صورت طبیعی  بوده است یا آن که وی را به سم شهید ساخته اند . و آیا مأمون آن حضرت را مسموم کرد یا کس دیگری جز او . اما قول مشهورتر در میان ما آن است که حضرت به واسطه سمی که مأمون به وی داده بود ، به شهادت رسید .
شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا و نیز مفید در ارشاد روایاتی نقل کرده اند مبنی آن که مأمون امام را مسموم ساخت . در کتاب خلاصة تذهیب الکمال فی اسماء الرجال از سنن ابن ماجه قزوینی ، که هر دو از اهل سنت می باشند ، آمده است که امام رضا ( ع ) در طوس به سبب مسمومیت در گذشت . ابو الفرج اصفهانی در مقاتل گوید : مأمون با آن حضرت به عنوان ولی عهد خویش پیمان بست ولی بعدا بر ضد آن ه کرد و او را به سم کشت . ئحضرت توطابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب به نقل از حاکم در تاریخ نیشابور می گوید :
علی بن موسی الرضا درسناباد به شهادت رسید . و در همین کتاب از ابو حاتم بن حبان نقل شده است که گفت : امام رضا ( ع ) در روز آخر ماه صفر در گذشت بدین ترتیب که آب انار را مسموم ساخته بودند و آن حضرت از آن نوشید .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط میرعباس حسن زاده 93/10/1:: 11:55 صبح     |     () نظر
اربعین
اربعین یعنی اشک خشکیده ، اربعین یعنی خورشید را بالای نیزه دیدن ، اربعین یعنی عدالت در زنجیر بودن ، اربعین یعنی یک دنیا تقوی در اسارت بودن ، اربعین یعنی چشمان مظهر علم و عصمت و طهارت را اشک آلود دیدن. (امام سجاد(ع)) ؛
 اربعین یعنی‌عقلیه‌ی بنی هاشم را تکیده دیدن ، اربعین یعنی پایان بهار عمر زینب (س) ، اربعین یعنی‌آنانکه رفتند کار حسینی کردن و آنان که ماندند کار زینبی کردن ، به‌ عبارت دیگر اربعین یعنی یک دنیا فریاد ، اربعین یعنی سکوت را شکستن ، اربعین یعنی فریاد سجاد (ع) گونه‌زدن ، اربعین یعنی افشا کردن ظلم‌ و ظالم ، اربعین یعنی‌آشکار شدن خورشید و زدودن ابرهای تیره ، اربعین یعنی آزادی ، عدالت ، برابری و برادری . 
چهل روز بر حضرت سجاد (ع) و زینب کبری (س) چه گذشت که باعث شد دلهای خفته بیدار شوند .
چهل روز از شهادت امام حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یاران با وفایش در کربلا می‌گذرد . 
چهل روز از مقابله‌ی ظلم و کفر ستیزی و نجات اسلام راستینی که رسول اعظم (ص) پس از بیست و سه سال خون دل خوردن رواج داده بود و اسلامی که بنی امیه‌ی مروج آن بودند می‌گذرد . 

 


شاید یکی از دلایل مهم بیماری امام سجاد(ع) از نقطه نظر مصالح الهی ، شاهد بودنش در حادثه غمبار کربلا و سپس نقل پیام عاشورایی به دیگران باشد امام در شرایطی سکان دار کشتی طوفان زده یاران ولایت گردید که سنگین ‌ترین غمها و جراحتهای روحی و عاطفی بر قلبش وارد شده بود شهادت مظلومانه یک کاروان خویشاوند و هم پیمان ، برجای ماندن فرزندان یتیم و مادران داغدیده در میان شمشیرهای تشنه به خون مظلومان و بلند شدن گریه ها و نوحه‌های زنان بی سرپرست ، بی شوهر ، بی برادر و فرزند کشته و دیدن چهره زرد ، بی رمق و کمر خمیده حضرت زینب (س) همه و همه حکایت از سنگینی مسوولیت در اوج دشواریهاست که امام به فقدان نیروی تدافعی و عناصر حمایتگر از مرز و حریم ولایت و مواجهه با حکومتی سفاک و پلید و عدم امکان کمترین اعتماد به مدعیان هواداری از امامت و طرفداران دروغین ولایت به مبارزه پنهان و بسترسازی فرهنگی و بازسازی نیروهای فعال و انقلابی می‌پردازد . 
اینجاست که از نظر مدیریت ، اگر رهبری پیروان خود را از دست داده باشد و کادر ستادی و نیروهای صفی وی از هم پاشیده شده باشند باید تلاش در جهت کادرسازی ستادی و جمیع نیروهای مخلص صفی نماید تا بتواند با مدیریت بر آنها سازمان خود را به اهدافش برساند و امام در این زمان یعنی بعد از حادثه عاشورا نیاز به چنین طرحی داشت از این رو طراح آن خود وی همراه با عضو برجسته سازمانش‌یعنی زینب کبری (س) گردیده و همزمان با کادرسازی فرهنگی ، به مدیریت روی آورده و چهره‌ای نوین از مبارزه با طاغوتیان را فرا روی تشیع نمایان ساخت .  
بعد از واقعه روز دهم محرم الحرام ، امام ، علیرغم همه دردهای درونی و رنجهای جسمی بر سکوی رهبری تکیه زد و از لابلای توده ‌های غم و درد ، قد برافراشت و آنگونه فضای تیره تبلیغات مسموم امویان را شکافت که کورترین چشمها و بی رمقترین قلبها و بسته ‌ترین گوشها حقیقت را یافتند و بر کوردلی سفاکان و حماقت خویش افسوس خورده و بر مظلومیت حسین (ع) و خاندانش گریستند ، امام دو بار خطبه خواند که یکی در مقابل مردم و دیگری در کاخ ابن زیاد بود . خدیم بن شریک اسدی روایتگر خطبه نخست امام (ع) در مقابل مردم چنین می‌گوید : 
« خرج زین العابدین الی الناس و او می الیهم ان اسکتو فکستوا و هو قائم فحمد الله و اثنی علیه و صلی علی نبیه ثم قال: » 
یعنی امام سجاد (ع) به طرف مردم آمد و با اشاره مردم را ساکت کرد همه آرام شدند برجای ایستاد . سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرش درود فرستاد سپس فرمود : 
« هان ای مردم آنکه مرا می‌شناسد سخنی با او ندارم ولی آن کس که مرا نمی‌شناسد بداند که من علی بن الحسین فرزند همان حسینم که در کنار رود فرات ، سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آنکه جرمی داشته باشد ».
امام سجاد (ع) در صدد بیداری مردم آمده و می‌خواهد جو تاریک پدید آمده بوسیله تبلیغات مسموم امویان را از بین ببرد و از این روست که واقعیت را آنگونه که بوده بیان می‌دارد : 
« انا بن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله انا من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا » 
« من فرزند کسی هستم که حریم او را حرمت ننهادند ، آرامش او را ربودند ، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند ، من فرزند کسی هستم که دشمنان انبوه محاصره‌اش کردند و در تنهایی و بی یاوری به شهادتش رساندند امام سپس اشاره به نامه‌های پر از خدعه آنها نموده و فرمود : 
هان ای مردم ، ای کوفیان ! 
آیا به یاد ندارید نامه‌هایی که برای پدرم نوشتید ؟ نامه‌های سراسر خدعه و نیرنگتان را ، در نامه‌هایتان با او پیمان بستید و بیعت نمودید ولی او را کشتید وای بر شما از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده‌اید پیامبر اکرم را با چه رویی ملاقات خواهید کرد ، او به شما خواهد گفت : شما خاندان مرا کشتید حرمتم را شکستید ». 
امام سجاد (ع) ندامت را در چهره‌های افراد دید و ادامه داد که : 
« و لکم فی رسول الله اسوه حسنه »(1) : 
« رسول خدا الگویی شایسته برای شماست » : 
امام سجاد (ع) با استناد به آیه چه می‌خواهد بگوید ؟ 
شاید آوردن چنین آیه‌ ای در اینجا به خاطر این باشد که بفهماند روش آنان مخالف روش رسول خدا (ص) است ، چرا که پیامبر اکرم نسبت به اهل بیت خویش بویژه فاطمه زهرا (س) ، علی بن ابیطالب (ع) ، حسن و ‌حسین ‌(ع) ، محبتی‌ خاص داشت‌ و درباره‌ی ‌رعایت حقوق ‌و حرمت‌آنها سفارشهای صریحی به امت کرده بود و کوفیان خلاف آن را عمل کرده بودند . در اینجا کوفیان به اظهار پشیمانی پرداخته و همه یک صدا فریاد برآوردند : 
« نحن کلنا یابن رسول الله سامعون مطیعون حافظون لزمامک غیر زاهدین فیک و لا راغبین عنک فمرنا بامرک رحمک الله فانا حرب لحریک و سلم لسلمک لنأخذن ترثک و ترثنا ممن ظلمک و ظلمنا » : 
« ای فرزند رسول خدا (ص) تمامی ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماییم بی اینکه از این پس روی بگردانیم و نافرمانی کنیم اکنون فرمان بده تا اطاعت کنیم . 
ما با کسی که به جنگ شما برخیزد خواهیم جنگید و با کسی که در صلح شما باشد ، صلح و سازش خواهیم کرد ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان باز خواهیم گرفت ». 


امام با رد و شماتت آنان و سخنانشان مهری باطل بر آرمانهایی که اظهار می‌دارند می‌زند ، چه اینکه ندا برمی‌دارد که : « داغهای برجای مانده از فقدان رسول خدا ، پدرم و فرزندانش و جدم امیرالمومنین فراموش نشده است طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها در گستره سینه‌ام موج می‌زند تنها می‌خواهم که شما ، شما کوفیان نه عزم یاری ما کنید و نه به دشمنی با ما برخیزید ». 
امام‌سجاد (ع) در پایان سخنان آتشینش که آتش ندامت و پیشمانی را در جان کوفیان برافروخت و مهر بی وفایی را برای همیشه بر پیشانی آنان زد اندوه عمیق و سراسر جانکاه خویش را با اشعاری به پایان رساند که قلبهای سوخته را بیشتر به التهاب وا داشت . 
لا غروان قتل الحسین و شیخه قد کان خیراً من حسین واکرما 
فلا تفرحوا یا اهل کوفه بالذی اصیب حسین کان ذلک اعطماً 
قتیل بشط النهر نفسی فدائه جزا الذی اراده نار جهنما 

« اگر‌حسین کشته شد ‌چندان شگفت ‌نیست چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهای برتر‌ قبل از ‌او به شهادت رسید ، ای کوفیان با آنچه نسبت به حسین روا داشتید شادمان مباشید واقعه‌ای عظیم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادی بزرگ بود جانم فدای او باد که در شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد و آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند»(2) 
امام سجاد (ع) با بیان سخنان خویش و رسانیدن واقعیات به مردم پرده از جنایات هولناک امویان کنار زد و حقیقت عَلَم شده بر سر نیزه را برای آنها شناساند . 
خطبه‌ای که امام سجاد (ع) در مجلس یزید نیز خواند چهره مجلس فاتح یزید را به لشکری شکست خورده مبدل ساخت که خلاصه آن را در اینجا بیان می‌کنیم . 
یزید در کاخ خود و به قولی در مسجد شام سخنوران و بزرگان قوم را جمع کرده بود تا فتوحات خویش و ذلت اهل بیت را بیشتر نمایان سازد ولی نتیجه‌ای عکس عاید او گردید ، یزید از خطیب دربار خواست که به منبر رود ؛ او هم در بلندی جای گرفت و زبان به هتاکی و بی حرمتی به اهل بیت گشود . 
امام سجاد (ع) از گستاخی و زشت گویی خطیب برآشفت و وقتی سخنانش تمام شد اجازه خواست که با مردم سخن بگوید ابتدا یزید اجازه نمی‌داد ولی با اصرار عده‌ای راضی شد ، امام از پلکان منبر بالا رفت و در برابر چشمان مردم قرار گرفت و نوای گرم ‌توحیدی از‌ زبان مبارکش اوج گرفت بعد از ثنای خدا و درود بر پیامبر و خاندانش فرمود : 
« ای مردم ! 
شش نعمت به ما عطا گردید ما از علم ، حلم ، بزرگواری ، بخشش ، فصاحت ، شجاعت و محبوبیت اجتماعی در میان مومنان برخورداریم فضیلتها و شرافتهای ما عبارتند از اینکه : پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) از خاندان ماست و علی بن ابیطالب صادق‌ ترین یار وی ، جعفر طیار ، حمزه شیر شجاع خدا و رسول و حسن و حسین دو سبط این امت ، نیز از خاندان ما هستند ، ای مردم من فرزند مکه و منایم ، من فرزند زمزم و صفایم ، من فرزند آنم که حامل رکن است ، من فرزند آن پیامبری هستم که بر مرکب براق‌آسمانی سوار گشت و جبرئیل او را به بلند جایگاه هستی- سدره المنتهی- رسانید ، من فرزند آنم که فرشتگان آسمان با او نماز گزاردند و به او اقتدا کردند ، من فرزند دریافت کننده وحی ام ؛ فرزند محمد مصطفایم » و بعد به معرفی خود از طریق علی بن ابیطالب (ع) پرداخت و از فاطمه زهرا (س) سخن گفت و چنان خود را معرفی کرد که گریه مردم بلند شد و یزید از تاثیر سخنان امام هرسناک گردید و به مؤذن دستور داد که اذان بگوید . 
موذن شروع به اذان گفتن نمود ، الله اکبر......... اشهد ان لا اله الا الله ......... اشهد ان محمد رسول‌الله 
امام که هنوز بالای منبر بود سر خویش را به سوی یزید برگرداند و فرمود : « آیا محمد که شهادت به رسالت او می‌دهیم جد تو است یا جد من است اگر بگویی که جد من است که بیهوده گفتی ‌ای ولی اگر جد من است پس به چه دلیل و به چه جرمی اهل بیتش را اینگونه آزار می‌دهی ؟ » ، سخنان امام سجاد (ع) شوری در مجلس ایجاد کرد و پرده از دروغگویی و ظلم ظالمان خاندان اموی برداشت و آنها را به مردم معرفی نمود این پیامی بود که به مردم رسید و آنها را در غم و اندوه فرو برد . 
در سنن ابن حنبل آمده است : « جبرئیل ، محمد علیه الصلاه و السلام را از کشته شدن حسین (ع) و خاندان او در کربلا آگاه نمود. » (3)
گفته‌اند که سلمان فارسی پیش امام علی (ع) رفت تا به مناسبت تولد زینب (س) به او تبریک بگوید اما او را دلتنگ و اندوهناک یافت ، آنگاه علی (ع) حوادثی را که دخترش در کربلا با آن مواجه می‌شود برای سلمان بازگو کرد و سپس گریست . 
حضرت زینب (س) در زیر چتر الطاف نبوی و عنایت علوی رشد نمود در ابتدا دختر بچه‌ شیرینی بود که در آغوش مادری مهربان دروس اولیه زندگی را فرا گرفت و از محضر بزرگترین استادان بشریت یعنی جد بزرگوارش و پدر عالی مقامش علوم دینی را آموخت و نشو و نمای تربیتی- دینی نمود به گونه‌ای که در تاریخ نمی‌توان فردی را‌ یافت که به‌آن ترتیب بلند پایه‌ای که زینب (س) در آن خانواده عالی مقام نائل گردید ، رسیده باشد . 
گویند که وی در نزد پدر به تلاوت آیاتی از قرآن کریم پرداخت و بیان تفسیر آن آیات ‌را از ‌پدر درخواست‌ نمود و ‌امام به تفسیر آیات تلاوت شده پرداخت ، زینب دریافت که در آینده مسئولیتی خطیر خواهد داشت . 
وقتی ‌امام علی (ع) خبر را به زینب (س) می‌دهد دختر بنی هاشم با قیافه جدی می‌گوید : ای پدر آن را می‌دانم چه اینکه مادرم زهرا (س) مرا بدان آگاه فرموده تا برای آینده آماده باشم . 

زینب (س) یاور حسین (ع) و پیام آور عاشورا :
عقلیه‌ی بنی هاشم هیچگاه از خانواده پدرش جدا نگشت . تا زمانی که امیرمومنان در کوفه خلیفه مسلمین بود و تا زمانی که حسین (ع) و برادر بزرگوارش در کربلا به درجه رفیع شهادت نائل گشت به همراه برادران خود سفر کرد ، پس از شهادت حسین بن علی (ع) عَلَم پیام آوری و تبلیغ ارزشهای شیعی را به همراه برادر زاده خود یعنی امام سجاد (ع) به دوش گرفت و از ارزشهای بجا مانده از قیام حسین بن علی (ع) دفاع نمود . 
شایان ذکر است که اگر‌ زینب (س) از ‌میدان حوادث دوری می‌جست و در کشور حجاز می‌ماند و زندگی را صرف کارهای خصوصی و مسوولیتهای زناشوئی و تربیتی می‌نمود و ‌در پیشامد های سیاسی که خاندان رسالت شاهد آن بودند ، وارد نمی‌گشت شاید هیچگاه از او به این بزرگی و بزرگواری یاد نمی‌شد .
مهین بانوی بنی هاشم ، زینب کبری (س) شاهد حوادث گوناگونی در طول تاریخ زندگی پر بار خویش بود و دردناکترین حادثه ، واقعه عاشورا بود که شاهد شهادت تمام کسانش شده بود بعد از شهادت سید الشهداء مسوولیت سنگین خاندان رسالت و از همه مهمتر رسانیدن پیام حسینی بر دوش بانوی قهرمان کربلا قرار گرفت و در صحنه‌های مختلفی اقدام به تبلیغ پیام عاشورا و نیز نگهداری و حفظ ارزشهای الهی بجا مانده از حادثه کربلا نمود .
در ‌جریان اسارت اهل بیت (ع) و خطبه‌های آتشین زینب کبری (س) مردم خود را نادم و پیشمان یافتند و از ندامت و ذلت سر به زیر افکنده بودند درحالی که زینب کبری فرمود : 
« یا اهل الکوفه اتبکون؟ فلا سکنت العبره و لا هدأت الرنه ! انما مثلکم مثل التی نقضت غزلها من بعد قوهٍ انکاثاً ، تتحدون ایمانکم دخلاً بینکم الا سأ ما تزرون ». 
« ای والله فابکوا کثیراً و اضحکوا قلیلاً فقد ذهبتم بعارها و شنارها ، فلن ترحضوها بغسل ابداً و کیف ترحضون قتل سبط خاتم النبوه و معدن الرساله و مدار حجتکم و منار محبتکم هو سید شباب اهل الجنه لقد اتیتم بها حرقا شوها ». 
« ای مردم کوفه آیا گریه می‌کنید ! هرگز اشک چشمانتان ناپسند و ناله‌هایتان خاموش نگردد و در حقیقت مَثَل شما مَثَل زنی است که رشته خویش را پس از محکم یافتن ، پنبه نماید سوگندهای خویش را مابین خود دست آویز فساد قرار دادید آگاه باشید بد است آن بار گناهی که بر دوش گرفتید . آری قسم به خدا که بسیار بگریید و اندک بخندید زیرا که هم آغوش ننگ و عار شده‌اید ، ننگ و عاری که هرگز لکه‌ی آن از دامن خویشتن نتوانید شست و چگونه از این ننگ خود را بشوئید که نواده‌ی خاتم پیغمبران و معدن رسالت را بکشتید در صورتی که او مرجع رفع اختلافات و راهنمای شاهراه زندگی شما و سرور جوانان اهل بهشت بود کاری بس شوم و چاره ناپذیر مرتکب شده‌اید ». 
همانطور که دیده می‌شود مهین بانوان بنی هاشم و پیام آور کربلا ، درعین حالی که اهل کوفه را سرزنش می‌کند ، رسالت خویش را در پیام آوری به نحو احسن ابلاغ می‌کند . 
اما این تنها سخنی نبود که زینب (س) بر زبان راند ، چنان با مردم سخن گفت که آنان به گریه افتاده و به عمق جنایت خویش پی بردند . 
قابل توجه اینکه کاروان اهل بیت(ع) : در تمام مسیر که با مردم روبرو می‌گشتند علاوه بر معرفی خود ، از هیچکس تقاضای کمک نمی‌نمود و مناعت طبع بزرگ منشانه خویش را حفظ می‌کردند و حضرت زینب (س) نقش موثری در این راه داشته است ، زمانی هم کاروان اسرا وارد دارالاماره شده و زینب به یاد روزگاری افتاد که پدرش حاکم بود و مردم به دیده‌ی احترام به آنها می‌نگریستند ولی الان به عنوان اسیر وارد قصر حکومتی شده بودند اشک در چشمان حلقه زده بود اما شجاعت خویش را به یاری طلبید و جلو اشک خود را گرفت تا خویشتن را پیش دشمن خوار نسازد . 
زینب (س) با جلال و ابهت تمام بدون آنکه به صاحبان فعلی کاخ حکومتی توجه کند وارد مجلس گردیده و بجای خویش می‌نشیند و وقتی ابن زیاد از نام او سوال می‌کند برای تحقیر او جوابی نمی‌دهد تا این امیر سرکش عصبانی کشته و می‌گوید : سپاس خدای‌ را که شما را رسوا نمود و بکشت و اخبارتان را دروغ گردانید ، زینب (س) پاسخ می‌دهد : 
« الحمدلله الذی اکرمنا بنبیه صلی الله علیه و آله و طهرنا من الرجس تطهیرا انما یفضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا » : 
« سپاس‌خدای را که ما ‌را با‌ بستگی به‌ پیغمبر (ص) گرامی داشت ، و از آلودگی و ناپاکی ، مبرا ساخت و شخص گنهکار رسوا می‌گردد و بدکار دروغ می‌گوید و خدا را شکر که آنان غیر از ما هستند ». 
عقیله‌ی بنی هاشم دیگر بار در کاخ یزید به ایراد خطبه پرداخته و یزیدیان را برآشفت و آن زمانی بود که یزید از سرهای شهدا پرده برگرفت و با چوب خیزران شروع به اهانت به دندانهای امام حسین (ع) نمود در حالی که اشعاری زمزمه می‌کرد که ترجمه آن ، این است : 
« ای کاش پیرمردان ما که در بدر کشته شدند ، شاهد بودند و ناله و فریاد (خزرج) را از ضربات تیز و سنان می‌شنیدند آنگاه صدا به هلهله و شادی بلند نموده ، می‌گفتند : ای یزید دستت شکسته مباد ». 
در این هنگام حضرت زینب (س) بر سر یزید فریاد زد و فرمود : 
« صدق الله یا یزید ثم کان عاقبه الذین اساؤ السووی ان کذبوا بایات الله کانوا بها یستهزون » : 
« خدای متعال راست فرمود که سرانجام بدکاران ، زشت خواهد بود زیرا که آیات خدا را تکذیب کرده و به آن استهزا نمودند ». 


آن حضرت مبنای سخنانش را قرآن کریم قرار داده و کلامش را به آیات الهی زینت می‌بخشید و در ادامه می‌فرماید : 
ای یزید بدان که خدا اگر مهلتی به تو داده است از این جهت است که می‌فرماید : 
« وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ »(4) : 
« آنان که کافر شدند‌ ، هرگز گمان نکنند که اگر مهلتی به آنها می‌دهیم به نفع آنان است بلکه ما به آنها مهلت می‌دهیم تا در گناه زیاده روی کنند آنگاه عذابی خوار کننده برای ایشان خواهد بود ». 
بعد می‌فرماید : 
ای غلامزاده آیا‌ از عدل‌ و داد ‌است که دختران‌ و کنیزان خویش‌ را در پس پرده نگاهداری و دختران رسول خدا (ص) را مانند اسیران به هر سو بگردانی ؟ 
پرده‌ی حجاب‌آنان دریده ‌شد و‌ صدایشان از محبت و غم بگرفت و محزون و اندوهگین بر‌ روی اشتران‌ به هر سو رانده شدند و آنان را به دست دشمنان در شهرها سرگردان نمودی ، نه محافظی داشتند و نه منزلگاهی ، مردم از دور و نزدیک به آنان نظاره می‌کردند درحالی که از مردانشان ، کسی در کنار آنان نبود سپس فرمودند : 
« وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»(5) : 
« هرگز گمان نکنید ، آنان که در راه خدا کشته شدند مردهگانند بلکه زنده بوده و در نزد پروردگارشان‌ روزی می‌ خورند . ‌بعد از‌ اتمام خطابه‌ی‌ حضرت زینب‌ (س) یزید و اطرفیانش چنان بی حرکت و خاموش بودند که گوئی پرنده بر سرشان نشسته بود و از ترس پریدن آن تکان نمی‌خوردند . 
بعد از رهسپار شدن کاروان اسرا به کربلا و بعد به مدینه شهر پیغمبر (ص) ، امویان از ترس شورش مردم ، از آن بانوی مکرمه خواستند که دوباره عزم سفر کند و حجاز را ترک نماید ، با اصرار زیاد ، زینب (س) به همراه زنان بنی هاشم مدینه را ترک گفت و بعد از آن دیگر مدینه را به چشم ندید . 
ای دل دریا دل دریای تو عرش خدا منزل و ماوای تو 
دختر تنهای خدا بر زمین خواهر آزادی و فرزند دین 
آنچه تو کردی به صف کربلا کرده‌ی مخلوق بود یا خدا 
آن همه خون دیدن و چون گل شدن دست خزان دیدن و بلبل شدن 
دیدن خورشید ذبیح از قفا باز ستادن چو فلک روی پا

جان تو گلخانه‌ی عشق و بلاست جای چنان چون تو زنی کربلاست

شادی ارواح طیبه شهدا ،امام شهدا مخصوصا شهید گرانقدر میراسماعیل حسن زاده صلواتی نثار فرمایید. 
  
                                          اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ


شهیدبزرگوارمیراسماعیل حسن زاده


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط میرعباس حسن زاده 93/9/1:: 11:37 صبح     |     () نظر


اوّل محرم الحرام

 

1. آغاز ایام حسینی2. ماجرای شعب ابیطالب علیه السلام 3.جنگ ذات الرقاع 4. اولین جمع آوری زکات 5. امام حسین علیه السلام در راه کربلا 6. قیام مردم مدینه بر علیه یزید 7. کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام

 

دوّم محرم الحرام

 

1. ورود امام حسین علیه السلام به کربلا

 

سوّم محرم الحرام

 

1. نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه 2. ورود عمر بن سعد به کربلا

 

چهارم محرم الحرام

 

1. فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام

 

ششم محرم الحرام

 

1. یاری طلبی حبیب بن مظاهر از بنی اسد 2.اولین محاصره فرات در کربلا 3. تراکم لشگر یزید در کربلا

 

هفتم محرم الحرام

 

1. ملاقات امام حسین علیه السلام با ابن سعد 2. منع آب از امام حسین علیه السلام

 

هشتم محرم الحرام

 

1. قحط آب در خیمه های حسینی

 

نهم محرم الحرام تاسوعا

 

1. محاصره خیمه ها در کربلا 2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین سلام الله علیها 3. درخواست تاُخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام 4. آمدن لشگر تازه نفس به کربلا 5. خطابه امام حسین برای اصحابش

 

شب عاشورا

 

1. سخنان امام علیه السلام با اهل بیت و اصحابش 2. سخنان زینب کبری سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام

 

دهم محرم الحرام عاشورا

 

1. شهادت امام حسین علیه السلام 2. شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی 3. شهادت مسلم بن عوسجه 4. شهادت حر بن یزید ریاحی 5. شهادت جون مولی ابی ذر الغفاری 6. شهادت همسر وهب 7. شهادت شبیه ترین فرد به رسول خدا صلی الله علیه و آله 8. شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام 9. شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام 10.شهادت قمر منیر بنی هاشم علیه السلام 11.شهادت مولانا الرضیع باب الحوایج علی اصغر علیه السلام 12. آمدن ذوالجناح با یال و کوپال خونین به سوی خیمه فاطمیات 12. ماتم و ناله و گریه پردگیان حرم 13.غارت اموال 14.فراز فاطمیات و علویات در بیابانها 15.غارت کردن لباس و ذره 16.جدا شدن سرهای مطهر 17.به آتش کشیدن خیمه های آل الله 18.شهادت دختران کوچک گریه و ماتم 19.راُس مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه 20.خونین شدن ریشه هر گیاه 21.قتل ابن زیاد 22.قیام حضرت مهدی علیه السلام 23.وفات ام سلمه

 

شب یازدهم محرم الحرام

 

1.شام غریبان کربلا 2. سر امام حسین علیه السلام در تنور خولی

 

یازدهم محرم الحرام

 

1.حرکت کاروان اسرا از کربلا 2. تشکیل مجلس ابن زیاد 3. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه

 

دوازدهم محرم الحرام

 

1.دفن شهدای کربلا 2. ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه 3. روز شهادت حضرت سجاد علیه السلام

 

سیزدهم محرم الحرام

 

1.اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد 2. اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه 3. خبر شهادت امام حسین علیه السلام در مدینه و شام 4. شهادت عبد الله بن عفیف

 

پانزدهم محرم الحرام

 

1.فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام

 

نوزدهم محرم الحرام

 

1.حرکت کاروان کربلا به سوی شام

 

بیستم محرم الحرام

 

1. دفن بدن جون در کربلا

 

بیست و پنجم محرم الحرام

 

1. شهادت امام سجاد علیه السلا م

 

بیست و ششم محرم الحرام

 

1. شهادت علی بن الحسن المثلث

 

بیست و هشتم محرم الحرام

 

1. وفات حذیقه بن یمان 2. تبعید امام جواد علیه السلام به بغداد 3. ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به بعلبک

 

بیست و نهم محرم الحرام

 

1. رسیدن کاروان اسرا به شام

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط میرعباس حسن زاده 93/8/4:: 8:34 صبح     |     () نظر

 شهید گرانقدر میراسماعیل حسن زاده  در سال1341 در روستای  شمس حاجیان از توابع شهرستان

       ارومیه در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود تحصیلات ابتدائی خود را در همان

  روستا  به اتمام  رسانده و دوره تحصیلی  راهنمائی را  در  مدرسه شبانه  روزی زیوه در

       سال 1357همزمان با  پیروزی انقلاب اسلامی  ایران به پایان  می رساندایشان با همه

مخصوصا با افراد خانواد ودر راس همه با مادر فداکارشان بسیارمهربان بود که همیشه ودر  

      همه حال مهربانی  وخوش اخلاقی وی ورد زبان همگان میباشد وهمیشه مشوق تمامی

اهل خانواده ودوستان ورفیقان خود در عمل به وظایف شرعی بودند  در اواخر سال 1358     

   همزمان با  شروع   جنگ  تحمیلی به  استخدام  نیروی انتظامی در میاید  درسال1362

بایک خانواده ربانی از شهرستان قره  ضیاءالدین  وصلت میکند که  حاصل این ازدواج 2فرزند

   (یک پسر و  یک دختر )میباشد ایشان حدود 5سال در مناطق عملیاتی خدمت کرده و

بعد از آن او به مناطق آرام اردبیل و خلخال منتقل ودر بخش گیوی خلخال مشغول خدمت میشود  

 با توجه به فوت  پدرشان در مهر ماه1363دراثر ثانحه اتومبیل و بی سرپرست ماندن

خانواده باز به ارومیه منتقل ودر یکی از پایگاهای نیروی انتظامی در دره شهدا(قاسملو )در  

  مسیر ارومیه -  اشنویه  بخدمت خود ادامه دادند حدود سه سال و اندی در این  پایگاهها

مشغول بخدمت بودند  که گروهان  ایشان بمدت یک ماه در منطقه بز سینا در مرز 

   عراق .ایران .ترکیه  عازم ماموریت  شدند در 16مهر ماه 1367که یک روز جهت بزرگداشت

مراسم سالگرد فوت  پدرشان  مرخص  آمده  بودن در باز گشت در منطقه  زیوه به  

     همرزمان خود پیوسته واز جاده  میانبر  زیوه بطرف گروهان و پایگاههای خود عازم  میشوند 

 و در روستای  به نام آغبلاغ  به کمین ضد انقلابیون و اشرارازخدا بی خبر در آمده و      

   در17مهر1367همزمان با روز فوت پدرشان  ایشان  بهراه دیگر همرزمانشان که حدود سی

نفر بودند  به درجه رفیع شهادت نایل می گردندودرقطعه شهدای باغ رضوان ارومیه   

 به خاک سپرده می شود  روحش شاد  و راهش پر رهرو  باد  و اما  من و شما  بیاید قدر خون

ریخته  شده شهدا را بدانیم و برآن ارج  نهیم  و نگذاریم  با دخالت بیجای بیگانگان خون پاک 

 آنها  پایمال شود دراصل انها را نه به خاک بلکه بدل بسپاریم ،وقتی عکس آنها را نگاه

می کنیم عکس آنها عمل نکنیم واین جمهوری اسلامی را همانا آبیاری شده خون همین  

     شهدا میباشد بدست صاحب اصلی آن  حضرت بقیت الله اعظم صاحب عصروزمان مهدی

موعود(ع) تسلیم کنیم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط میرعباس حسن زاده 93/6/4:: 10:17 صبح     |     () نظر
   1   2   3      >


کد تغییر شکل موس